ℙ 1 ....

3.1K 92 3
                                    

کوک

از تخت بلند شدم و به سمت اتاق جیمین رفتم تا بیدارش کنم ....

کوک : جیمین!

جیمین : بله...( خمیازه )

کوک : مگه امروز قرار نبود بری خونه خاله سونگ؟؟؟

جیمین تعجب میکنه و میپره هوا : وای ارههههه

کوک خنده : نترس هنوز زوده

جیمین : کوکککککککک

کوک : ببخشید...

نامجون : هوی چخبره تونه....

جیمین از اتاق بیرون اومد و گفت : کوک اذیت موکونه( نحن بچه گونه )

نامجون : کوکککک

کوک : اصلا من کار دارم خدافزز
و از خونه میره بیرون

جیمین : پوفففف

نامجون : حالا برو تا دیرت نشده

جیمین : چشم..

جیمین بعد خوردن صبحونه و شونه کردن دمم رفتم به سمت روستای گربه ها مطمعنم تا الان یونگی خوابه

زم زمه : پیشی کوچولوی خوابالو....

یونگی یک سال از جیمین کوچیک تره...

در خونه رو زدم : تق تق

مامان یونگی : کیه!؟

جیمین : منم خاله سونگ

جیمین : منم خاله سونگ

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


مین سونگ

هیرپرید گربه

مامان : یونگی ، ته  ، رزی، لیسا

سونگ : سلام جیمینا
و جیمین رو بغل کرد و بوسیدش

جیمین : سلام خاله سونگ دلم برات تنگ شده بود

سونگ : اومدی دیدن بچه ها؟!

جیمین : اره عمو یانگ بم گفت بیام...

سونگ : خوب میکنی میخوام برای شکار برم بیرون نمیدونم بچه ها رو کجا بزارم مرسی که اومدی...

جیمین بعد از شنیدن کلمه( شکار ) خیلی ناراحت شدم و با صدای گرفته گفت : خاله

سونگ پیشونی جیمین رو بوسید و گفت : جیمینا برای بچه ها گوشت نیاز دارم نگران نباش میرم مزرعه مینا ازش یکم گوشت میگیرم...

جیمین : خاله نمیشه شما ها هم گیاه خوار بشید؟!

سونگ تا اومد جواب بده یونگی پرید تو بغل جیمین : جیمیناااا( با صدای خوابالو )

▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒

سلام جیگرامممممم اینم پارت یک ( ˘ ³˘)♥︎

ووت و نظر هم فراموش نشه ▼・ᴥ・▼

دوس دالم تا ابد.... خدافز تا پارت بعدی (•̀ᴗ•́)❤️❤️

𝕞𝕪 𝕝𝕚𝕥𝕥𝕖𝕝 𝔹𝕦𝕟𝕟𝕪 ❤♨️🔞Where stories live. Discover now