چونگی خیلی زود از اونجا دور میشه..
جنی از پشت مینجو در میاد : عمو عمو!!
مینجو نگاهش رو از جای خالی چونگی میگیره و به جنی میده : بله عزیزم
جنی : اممممم....
مینجو : امممم؟
جین : جنی کاری نداری برو خونه رزی ما کار داریم...
جنی : امممم.... با ته مشکل دارم پس نمیرم....
جین : این بــ.....
خواست حرفی بزنه که چشماش سیاهی رفت و افتاد رو زمین...
مینجو چشماش چهارتا شد و رفت سراغ جین اروم میزدش تا بیدار بشه ولی جین هیچ واکنشی نشون نمیداد.... مینجو جین کول کرد و با جنی به سمت روستایی گربه ها رفت...به خونه جیسو میرسه و در میزنه : جیسوو جیسوو خونه ایی؟؟
جیسو سریع درو باز میکنه و مینجو میپره تو : جی...جیسو....ج...جین...
جیسو : اروم باشید...بزاریدش رو تخت..
مینجو بدون حرف جینو گزاشت رو تخت و یکم از تخت فاصله گرفت و دم گوش جنی گفت : جنی برو به نامجون بگو....ولی مواظب باش نترسه...
جنی تند تند سر تکون میده و میره بیرون وقتی از خونه رفت بیرون به اسب تبدیل شد تا سریع تر به نامجون برسه....
نامجون
تو دهکده بودم و به کارای بقیه نظارت میکردم...
از دور دیدم که جنی داره نزدیک میشه سریع از جام بلند شدم و رفتم سمتش : جنی چیشد... چونگی دوباره اومده؟؟...
جنی تا چند ثانیه حرفی نزد تا نفس بگیره : م...میها... پووو... میهاها... میهاا.... میهااا( جین حالش بد شده { با لکنت میگه }
نامجون فقط کافی بود اسم جین بیاد زمین و زمان و بهم میریخت با عصبانیت که رگ های سرش هم در اومدن گفت : چیشدددددددددد
صداش خیلی بلند بود جنی چند قدم اومد عقب : میهااا....میهاها....میهااا....پوووو.....(نمیدونم یک دفعه افتاد رو زمین الانم خونه جیسو با مینجو )
نامجون با تمام سرعتی که داشت به سمت دهکده گربه ها رفت که جنی با حالت اسب نزدیکش شد : میهااا ( یعنی صدای اسبه خوب؟ اوکی؟؟ نمیدونم چطوری باید بنویسیم )
نامجون تو یه حرکت سوار جنی شد و جنی با تمام سرعتش به سمت خونه جیسو حرکت کرد...
وقتی رسیدن نامجون سریع وارد خونه شد و جینو رو تخت دید اومد سمتش : چیشدددددددددد حالش خوبههه
مینجو اومد سمت نامجون و گفت : حالش خوبه نگران نباش
جیسو تعجب میکنه و بلند میشه میره به سمت حموم به صورتش اب میزنه و دوباره میشینه تا دوباره جینو معاینه کنه( یه جور شک بهش وارد شد)
CZYTASZ
𝕞𝕪 𝕝𝕚𝕥𝕥𝕖𝕝 𝔹𝕦𝕟𝕟𝕪 ❤♨️🔞
Wilkołakiکاپل ها : یونمین - کوکوی - نامجین خلاصه : جیمین هر چند وقت یک بار به دیدن یونگی و خواهر برادرش میاد پیشش شون ولی چرا یه هیرپرید خرگوش با چند تا هیرپرید گربه انقدر صمیمین؟؟ 𒁂𖧷𒁂𖧷𒁂𖧷𒁂𖧷𒁂𖧷𒁂𖧷%%% یونمین ... یونگی : که با یه بچه سکس میکنی ها؟...