𝙿 5

1.3K 73 1
                                    


کوک : واییی ببخشید دیگه باید برم حتما منتظرمن

سونگ : الان نصف شبه بچه بشین فردا صبح برو

کوک : اخه

ته : بل بله شما میمونید و جای هم نمیرید میخوای حرف مامان رو زمین بزنی ایا؟

کوک : نه ولی...

سونگ : ولی بی ولی تو اتاق ته پیشش بخواب...

کوک ضربان قلبش تند تند میزد باورش نمیشد که قرار با کراشش ( ته) بخوابه....

ته دست کوک رو میگیره و داخل اتاق میبره....

ته چراغا رو روشن میزاره : کوک بیاد دیه

کوک تعجب میکنه : ته.... چراغا.... رو.... خاموش نمیکنی؟؟..

ته با خجالت : از تاریکی میترسم...

کوک : واقعا؟!!

ته : هوم حالا بیا بخواب..

تخت ته یک نفر بود برای همین تصمیم گرفتن تو حالت هیرپرید بخوابن....

تهکوک بعد از تبدیل میرن رو تخت ولی قبلش کوک چراغا رو خاموش کرد انگار میخواست ته رو اذیت کنه....

ته : میووووو ( کوک میترسممم )

کوک : .......... ( ته بیا بغلم بخواب اینجوری دیگه ترسی نداری مگه نه بیب)

نویسنده  : اون { بیب } رو اروم گفتتتت باشهههه؟؟؟

ته با خجالت : مــیـــو  ( بـــاشـــه )

یک ساعت بعد*

ته به حالت انسانش برمیگرده و کوک هنوز بیدار بود....

کوک وقتی ته تبدیل میشه پوزش رو به دماغ ته میماله

ولی با دیدن بدن لخت ته خشکش میزنه و تکون نمیخوره.... چند دقیقه بعد کوک هم به حالت انسانش برمیگرده و با بدن لخت خودش و ته ته رو بغل میکنه....

شوک دادن : ته تمام مدت بیدار بود 🙄😂

ته با حس بغل کوک خودشو به سینه لخت کوک فشار میده.... یه لیس توف توفی به سینه سمت چپش میزنه....

کوک که فهمیده بود ته بیدار نیش خنده میزنه و سرش رو میکنه تو گردن ته نفس های گرمش به گردن ته میخوره : نکن کوک.....

کوک : خودت شروع کردی ته ته....

کوک یه بوسه ارومی میزنه به گردن ته و بعد شروع میکنه به مکیدن گردن ته....

ته : ک....کوک.... نکن عههه

کوک محکم مک میزنه و گردن ته رو کبود میکنه...

نویسنده : اسمات نداریم ها اصن ابدا اسمات بی اسمات.....

ته : اه.... کوک.... نکنن....

دیک ته داشت داشت سفت میشد و به رون کوک میخوره.....

کوک دست از کردن ارغوانی ته برمیداره و به دیک ته که الان به رونش خورده نگاه میکنه.... دستش رو دراز میکنه وقتی که میخواست دیک ته رو بگیره ته دستش رو میکشه : ن...نکن...

𝕞𝕪 𝕝𝕚𝕥𝕥𝕖𝕝 𝔹𝕦𝕟𝕟𝕪 ❤♨️🔞Where stories live. Discover now