جیمین : جانم ته
ته : میشه خرگوش شی
جیمین : چرا؟؟
ته : میخوام بغلت کنم....
جیمین : اول صبحونه بخوریم بعد...
ته : باشه هیونگ....
جیمین غذا رو میزاره و لیسا و ته شروع میکنن به خوردن....
جیمین دیدم که رزی داره از خونه میره بیرون : رزی کجا؟؟ بیا غذا....
رزی : مرسی هیونگ نمیخوام میرم کار دارم....
جیمین باشه ای گفت و رفت پیش بقیه...
یونگی
از خواب بیدار شدم و رفتم بیرون دیدم که جیمین و ته و لیسا دارن صبحونه میخورن
یونگی : سلام
جیمین، ته، لیسا : صبخیر
ته غذا شو تموم کرد و رفت تو اتاق...
جیمین : یونگی بیا صبحونه بخور من میرم پیش ته...
یونگی : بش
جیمین در اتاق ته رو زدم و رفتم داخل ... ته با چشمای ناز گفت : هیونگ لطفا....
جیمین باشه ای گفت و به یه خرگوش سفید گوگولی تبدیل شد...
ته پرید سمت جیمین و بغلش کرد : مرسی هیونگ....
ته رفت تو رخت خواب و جیمین رو بغل کرد و خوابید....دو ساعت بعد....
یونگی میره داخل اتاق ته و میبینه که......
فلش بک....
جیمین : .....
ته : یعنی درش بیارم؟
جیمین سری به نشونه اره تکون میده....
ته : اوکی
ته لباساش رو در میاره و میره دوباره خرگوش کوچولوی سفید رو بغل کرد و خوابش برد
بعد چند دقیقه جیمین به حالت انسان در میاد
( وقتی هیرپرید ها به حالت انسان در میان لباس ندارن )پایان فلش بک....
یونگی وقتی میبینه جیمین و ته لخت رو تختن عصبی از اتاق میره بیرون...
بعد چند دقیقه جیمین بیدار میشه و میره تا لباساش رو بپوشه...
ته با حس نبودن جیمین بیدار میشه : جیمین هیونگ....
جیمین لباساش رو میپوشه : جانم ته؟ خوب خوابیدی؟
ته چشماش چهار تا شد : هیونگ کجا میری؟؟
جیمین : دیگه باید برم خاله سونگ الاناس که بیاد....
ته : میشه فردا هم بیای؟؟
جیمین : چشم میام...
ته از خوشحالی پرید تو بغل جیمین : مرسی هیونگ...
YOU ARE READING
𝕞𝕪 𝕝𝕚𝕥𝕥𝕖𝕝 𝔹𝕦𝕟𝕟𝕪 ❤♨️🔞
Werewolfکاپل ها : یونمین - کوکوی - نامجین خلاصه : جیمین هر چند وقت یک بار به دیدن یونگی و خواهر برادرش میاد پیشش شون ولی چرا یه هیرپرید خرگوش با چند تا هیرپرید گربه انقدر صمیمین؟؟ 𒁂𖧷𒁂𖧷𒁂𖧷𒁂𖧷𒁂𖧷𒁂𖧷%%% یونمین ... یونگی : که با یه بچه سکس میکنی ها؟...