Part 4

193 32 0
                                    

*تیشرت سفید و شلوار لی پوشید.بالاخره بعد بعد ده دقیقه تاکسی گرفت و سوار تاکسی شد و به سمت خیابونی که شوگا گفته بود راه افتاد.دیرش شده بود.خانم لی خیلی سوال،جوابش کرده بود..وقتی از ماشین پیاده شد زنگ زد به شوگا*
هوسوک : سلام
شوگا : سلام.
هوسوک : من رسیدم..کجا باید بیام؟
شوگا : کجایی؟
هوسوک : جلوی یه کتاب فروشی.
شوگا : الان میام.
*هوسوک همینطور که منتظر شوگا بود،داشت معذرت خواهیشو آماده میکرد..با بوق ماشین گرون قیمتی که جلوش وایستاده بود به خودش اومد..با بهت به ماشین زل زد تا اینکه شیشه دودی رنگ ماشین پایین رفت و چهره شوگا معلوم شد..*
شوگا : نمیخوای سوار شی؟
*هوسوک سوار ماشین شد و سلام کوتاهی کرد..بعد از اینکه راه افتادن،نیم نگاهی به شوگا کرد و بعد از نفس عمیقی که کشید شروع کرد به حرف زدن.*
هوسوک : خیلی دیر رسیدم..حتما خیلی منتظر موندی..معذرت میخوام..تاکسی پیدا نمیکردم و خانم لی هم خیلی سوال پیچم کرده بود.
شوگا : خانم لی کیه؟
هوسوک : یکی از کارکنان پرورشگاه...نمیخوام خودمو توجیح کنم..معذرت میخوام که منتظرت گذاشتم.
شوگا : منتظرم نذاشتی...منم دیر رسیدم.همش ده دقیقه منتظرت بودم.
هوسوک : واقعا؟
شوگا : اره..توی راه همش داشتم به این فکر میکردم که چجوری ازت معذرت خواهی کنم.
*دروغ میگفت..اون دقیقا راس ساعت رسیده بود و حدود نیم ساعت منتظر هوسوک مونده بود..ولی توی همین یه هفته فهمیده بود که اون چقدر حساسه و بخاطر همه چیز خودشو سرزنش میکنه..نمیخواست اذیتش کنه...بعد از حدود بیست دقیقه ماشین توقف کرد.*
شوگا : بیلیارد بلدی؟
هوسوک : ها؟
*شوگا خنده‌ای کرد و پیاده شد..هوسوک پشت سرش راه افتاد..وارد یه کلاب شدن.اونجا خیلی شلوغ شلوغ و هوسوک همیشه از اجتماع می‌ترسید..سعی کرد از شوگا دور نشه و دنبالش راه افتاد..بعد از رفتن به زیرزمین با حدود بیست تا میز بیلیارد روبه‌رو شد..زیرزمین حتی از طبقه بالا هم بزرگ تر بود..شوگا دست پسر قد بلند و خوشتیپی رو گرفت و نصفه‌ نیمه بغلش کرد.*
+ هی..خیلی وقت بود نمیومدی اینجا دیگه کم کم داشتم نا امید میشدم
شوگا : هیونگ توکه میدونی چقدر سرم شلوغه..
+ اره..اوه اون پسره کیه؟
شوگا : اسمش هو..اسمش جِی..بیا اینجا
*هوسوک با تردید نزدیک اون دو نفر شد و بعد تعظیم کوتاه سلام کرد.انقدر صداش آروم بود که مطمئن نبود شنیده باشن.*
+ سلام پسر..اینجا منو Kim s صدا میکنن.خوشبختم از دیدنت.
هوسوک : منم همینطور.
*اون پسر خوشتیپ و قد بلند رفت و هوسوک با اظطراب استین شوگا رو گرفت و فشرد.*
شوگا : چیشده؟
هوسوک : میشه بریم؟ از جاهای شلوغ خوشم نمیاد.
شوگا : ما قرار نیست اینجا بمونیم..میریم اونجا
*با انگشت جایی از اون اتاق بزرگ رو نشون داد که فقط چهارتا میز بود و بنظر میومد وی ای پی باشه..شوگا رفت اونجا و هوسوک به ناچار دنبالش راه افتاد..بعد از رسیدن به یکی از اون میزها شوگا یه چوب به دست هوسوک داد..*
هوسوک : ولی من بلد نیستم
شوگا : یادت میدم.
*الان نزدیک نیم ساعت گذشته بود و هوسوک تازه یاد گرفته بود باید چجوری بازی کنه..وقتی نوبت هوسوک شد خواست اولین ضربه رو بزنه که چوب از دستش لیز خورد..شوگا لبخندی زد و بهش نزدیک شد.*
شوگا : عیبی نداره دوباره سعی کن.
*پشت هوسوک وایستاد و دستشو گرفت.*

*(باید بهش بگم عضوش داره به باسنم میخوره؟اگه بهش بربخوره چی؟ولی اخه اصلا حواسش نیست..بهتره چیزی نگم.)*

شوگا : اینجوری باید بزنی.
هوسوک : ممنون.
*بعد از یک ساعت بازیشون تموم شد..روی مبل نشسته بودن..*
شوگا : از اینجا خوشت اومد؟
هوسوک : همیشه دلم میخواست این بازی رو امتحان کنم..ولی اینجا خیلی شلوغه..اذیتم میکنه.
شوگا : اگه میدونستم میبردمت یه جای خلوت تر..ولی اینجا مال دوستمه.برای همین آوردمت اینجا.
هوسوک : ممنون....عام..دستشویی کجاست؟
شوگا : اون راهروی اونجا رو میبینی؟همونی که کنار باره.بری اونجا دستشویی رو پیدا میکنی.
هوسوک : ممنون.
*بعد از اینکه از دستشویی اومد توی راهرو بوو که صدای شوگا با دوستش رو شنید.*
+ خب میخوای با او پسر چکار کنی؟
شوگا : نمیدونم..اون سعی میکنه خیلی معصوم به نظر بیاد ولی فکر نمیکنم واقعا اینجوری باشه.
+ خب یعنی میخوای باهاش بازی کنی؟
شوگا : نمیدونم هنوز انتخاب نکردم..اون کون خیلی بزرگی داره
+ اوه خدای من..تو که گی نبودی! همیشه از من بدت میومد.
شوگا : من گی نیستم..ولی خیلی دلم میخواد با اون لعنتی فیلم بازی کنم

*(دارن درمورد من حرف میزنن؟ولی من که بازیگر نیستم..چرا همه چیزو به خودت میگیری احمق..داره درمورد یکی دیگه حرف میزنه.)*

*از راهرو اومد بیرون..*
شوگا : هی..چیزی میخوری؟
هوسوک : نه
شوگا : فکر میکردم به سن قانونی رسیدی
هوسوک : اره ولی...دوست ندارم الکل بخورم
شوگا : خیلخب..
هوسوک : شوگا
شوگا : بله؟
هوسوک : میشه بریم؟
شوگا : بریم؟ به این زودی؟
هوسوک : من باید تا قبل از ده برمیگشتم.اینجا هم داره مظطربم میکنه..لطفا منو برگردون.
شوگا..باشه بریم.
.
.
*رسیدن به پرورشگاه..هوسوک بعد از تشکری که کرد پیاده شد و رفت داخل..خانم لی منتظرش بود.*
خانم لی : کجا بودی هوسوک؟ چرا انقدر دیر اومدی؟ ساعت یازدس
هوسوک : ببخشید..ساعت از دستم در رفت.
خانم لی : چرا اینطوری میکنی؟ اونا تنبیه شدن.
هوسوک : ببخشید میشه برم تو اتاق؟
خانم لی : هوسوک..تو که میدونی من تورو از همه بیشتر دوست دارم..خیلی نگرانت شدم..دیگه اینکارو نکن باشه؟
هوسوک : ببخشید
خانم لی : معذرت خواهی نکن..بگو که دیگه اینکارو نمیکنی.
هوسوک : دیگه نگرانتون نمیکنم..ببخشید.
*خانم لی بغلش کرد و روی موهاشو بوسید.*
خانم لی : برو تو اتاق..نگران اونا هم نباش..اتاقشونو جدا کردیم
هوسوک : شب بخیر
*رفت تو اتاق و زود خوابش برد.*

my favorite porn star ( Yoonseok )Where stories live. Discover now