دیروز بهروز با یک دختر آمده بود پیشم،
اخَر میدانید من یک تعمیرگاه در جاده چالوس دارم،
از من خواست به موتور خرابش یک نگاهی بیندازم اما از آنجا که من با بهروز دشمن هستم،با دستکاری کردن موتورش جانشان را در کف خودش قرار دادم،
عقده چیز بدیست،
فروغ فرخزاد هم پیش من آمده بود!www.wattpad.com/celoarth
YOU ARE READING
جُمَلات
Spiritual♦️ پنجاه درصد بیان از من، چهل درصد درک و ده درصد منطق از شما. نه محتوا خنده دار است و نه گریه دار، لااقل سعی نویسنده این است که پایان هر جمله برداشت با شما باشد که جمله چه حالتی داشت. سپاسگزارم. ♦️ موضوع؛ روایتی از همه چیز ♦️ وضعیت آپلود ؛ ﴿کامل شده...