پیرمرد با چشمانَش دختر را نگاه میکرد،
دختر فقط از جلوی پیرمرد درحال رد شدن بود،
کلا سه متر را باید رد میکرد،
برای پیرمرد این صحنه دو ثانیه طول کشید،
برای من یک دقیقه.پیرمرد در ان دو ثانیه همه چیز دختر را دید،
من در آن یک دقیقه چیزی را ندیدم جز چشم پیرمرد!www.wattpad.com/celoarth
YOU ARE READING
جُمَلات
Spiritual♦️ پنجاه درصد بیان از من، چهل درصد درک و ده درصد منطق از شما. نه محتوا خنده دار است و نه گریه دار، لااقل سعی نویسنده این است که پایان هر جمله برداشت با شما باشد که جمله چه حالتی داشت. سپاسگزارم. ♦️ موضوع؛ روایتی از همه چیز ♦️ وضعیت آپلود ؛ ﴿کامل شده...