• 7 • Those Eyes

295 78 57
                                    

همیشه هر چیز رو طلب میکرد به دستش میوورد.

مهم نبود یه ابزار بود یا یه انسان..هیچکس نباید روی خواستش حرف میزد.

مهم نبود اگر به کسی آسیب میزد یا کسی در برابر خواسته هاش کشته میشد.

داشتن پدری پولدار که هیچکس حریفش نبود باعث شده بود همه چیز براش آسون شه.

هر دفعه چیز جدیدی به دست میوورد.

و ایندفعه اون چشم ها بودن.یه جفت چشم از کسی که هنوزم فکر میکرد هیچ نفعی براش نداشت.

چشم هاش به طور قشنگی بین مژه های بلندش قرار گرفته بودن.

چتری های مشکیش تا چشماش میرسیدن ولی نمیتونستن چشماشو از مینگی مخفی کنن.

واو..مینگی واقعا اون چشم هارو میخواست.

دست آزادشو بلند کرد و اونو به چشمای یونهو رسوند.

اول ابروهای مشکیشو لمس کرد و باعث شد یونهو چشماشو ببنده.

و بعد سراغ مژه هاش رفت.

مژه های بلندشو نوازش کرد و دستشو آروم پایین انداخت.

لباش از هم فاصله گرفتن و چیزی رو زمزمه کرد.

"اگر میخوای بمیری حداقل قبل از اون سعی کن چشماتو از دست بدی."

عقب رفت و بعد از گذاشتن اسلحش سر جای قبلیش از اتاقش بیرون رفت.

چرا اینو گفته بود؟چون تا وقتی اون چشم ها نگاش میکردن..تا وقتی اونطور بهش خیره شده بودن اون برای نجاتش میرفت.

و این تصمیم برای کسی که جز خودش نمیتونست کسی دیگه رو دوست داشته باشه احمقانه بود.

••

دستشو به پیشونیش تکیه داد و سعی کرد با کشیدن نفسی عمیق سردردشو نادیده بگیره.

دیشب بعد از اینکه از اتاق کار مینگی برگشته بود بلاخره بعد از درگیری با خودش خوابش برده بود و حالا سردرد ولش نمیکرد.

"سوپ خماری."

با شنیدن صدای وویونگ با اخم سرشو بلند کرد و بهش زل زد.

وویونگ همونطور که سینی توی دستش بود از بالا با بی اهمیتی به یونهو خیره شد.

اون کی بود؟مگه کی بود که حتی باعث شده بود مینگی براش سوپ خماری بفرسته؟وویونگ واقعا نمیفهمید.

مگه مینگی فراموش کرده بود که یونهو بهش شلیک کرده بود؟

"چطور فکر کردی ممکنه قبولش کنم؟"

وویونگ یکی از ابروهاشو بالا انداخت و با تهدید بهش خیره شد.

"چطور فکر کردی حق انتخاب داری؟"

یونهو با حرص لباشو روی هم فشار داد و خواست جوابشو بده ولی به خاطر سردرد ادامه نداد.

آهی کشید و سینی رو جلوش گذاشت.

I'm The MFKIN' DEVIL (Yungi | Woosan)Where stories live. Discover now