• 10 • War

247 67 29
                                    

پشت سر پسری که مشغول حرف زدن با دوستاش بود ایستاد.

"یاا."

وقتی پسر سمتش برگشت سان عکس العملی نشون نداد.

به آرومی پلک زد و سوالاتشو پرسید.

"دوست صمیمیت..کانگ یومینه؟"

پسر با تردید سرشو تکون داد و به سان خیره شد.قدش از سان بلندتر بود ولی سان کوچک ترین اهمیتی نداد.

اون میتونست صد برابر اون پسر رو از پا دربیاره.

"میدونستی میخواد به لیدر کِلَن رتریور حمله کنه؟"

وقتی تعجب پسر رو ندید همه چیز براش روشن شد.اون..با دوست لعنتیش دستش تو یه کاسه بود!

"به عنوان دوست صمیمیش باید ازش حمایت میکردم."پسر با گستاخی ابروشو بالا انداخت.

درسته..اون توی کِلَن مینگی بود و سان نمیتونست راجبش کاری کنه.

ولی دلیل نمیشد اونطوری بهش خیره شه.

دوست اون تقریبا یونهو رو تا لب مرگ برده بود و سان..اون دیگه نمیتونست تحملش کنه.

نفسشو با کسلی بیرون داد و تیرای توی اسلحشو چک کرد.

"راست میگی.وظیفه ی یه دوست همینه.ولی یه تفاوت وجود داره.میدونی؟"

و طی یه لحظه چشماش تاریک شد.

اسلحشو سمت پای پسر نشونه گرفت و تیری حرومش کرد.

وقتی پسر داد زد و روی زمین زانو زد سان چتری هاشو گرفت و با خونسردی توی چشماش خیره شد.

"وقتی دوستت یه کار خطرناک میکنه باید جلوشو بگیری..اوه صبر کن..تو دیگه دوست صمیمی ای نداری!اون دیگه مرده!"سان لبخند ترسناکی زد و به پسر که از درد توی خودش میپیچید خیره شد.

اون پسر از یه کِلَن دیگه بود ولی همدست قاتلی که وارد اتاق یونهو شده بود محسوب میشد.

و این قابل بخشش نبود.نمیتونست با گستاخی توی چشمای سان خیره شه و طوری رفتار کنه که انگار کارش درست بوده.

اسلحشو آروم به پیشونی پسر کوبید و آروم ولی با حرص بهش خیره شد.

"تو تقریبا داشتی باعث مرگش میشدی حرومزاده!! و این یعنی..اعلام جنگ!"

میتونست حس کنه خیلیا توی اون سالن نگران پسر بودن ولی هیچکس جرعت جلو رفتن نداشت.

سان هم اعصاب درگیری با کسی رو نداشت.میتونست حساب تک تکشونو برسه و مثل اونا طوری رفتار کنه که انگار کار خوبی کرده بود.

"چوی سان!!"

همونموقع اتفاقی افتاد که انتظارشو نداشت.

کسی مچشو گرفت و اونو سمت خودش برگردوند.وویونگ بود که نفس نفس میزد.

I'm The MFKIN' DEVIL (Yungi | Woosan)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant