• 11 • Devils

250 67 39
                                    

پس دیگه تموم شده بود.

عوض شده بود؟سان داشت از چی حرف میزد؟

یونهو تنها کسی بود که توی خانوادش زنده مونده بود و همیشه یه پسربچه ی تخس بود.

همیشه با خودش غر میزد که نمیخواست هیچکاری انجام بده ولی باید انجامش میداد چون اینطوری باعث افتخار پدر و مادرش میشد..نه؟

درست وقتی که فکر کرد قرار بود بمیره چشماشو باز کرد.

سان متعجب و حتی نگران به جایی دیگه خیره شده بود و دستشو پایین انداخته بود.

پس چرا معطل کرده بود؟مگه آرزوش کشتن اون نبود؟

صداهای زیادی میشنید ولی نمیتونست تشخیص بده واقعا داشت چه اتفاقی میوفتاد.

کسی داشت داد میکشید ولی یونهو با چشمای گردش فقط به سانی که روبروش بود خیره شده بود.

سان شلیک نکرده بود.بلکه کار پسری بود که توسط سان زخمی شده بود.

اون برای گرفتن انتقام دوستش اونجا بود؟

هدفش زدن یونهو بود ولی مطمئنن تیرشو خطا زده بود.

یونهو روشو برگردوند و به پسر خیره شد.مینگی هم اونجا بود.

وویونگ سمت سان رفته بود و سعی در آروم کردن پسر شوکه ی روبروش داشت.

ولی وقتی یونهو داشت دوباره میشکست کسی نشنید.
البته اون این فکر رو میکرد.

کسی دست سردش رو گرفت.مینگی بود.در کمال تعجب دستشو گرفته بود و همراه وویونگ و سان اونو از سالن خارج میکرد.

دقیقا داشت چه اتفاقی میوفتاد؟

••

چند دقیقه بود که به زمین خیره شده بود.

مینگی پتویی مخمل روش انداخته بود و حالا مشغول حرف زدن با وویونگ و سان بود.

مینگی اون‌ پتو رو بهش داده بود و امیدوار بود که یونهو از سرما نمیره؟

بلاخره به خودش اومد.دستاشو که از سرما یخ زده بودن به هم مالید و آروم‌ بلند شد.

با افتادن پتو از روی شونه هاش هر سه تاشون نگاهشونو به یونهو دادن.

یونهو دیگه نگاهی ضعیف توی چشماش نداشت.اون هر لحظه منتظر بود حرکتی از هر کدومشون ببینه تا تیکه تیکشون کنه.

"بهت فرصت دادم.باید تا وقتی میتونستی منو‌ میکشتی.خودت گفتی نباید اینقدر ضعیف باشم.حالا تو چت شده؟حتی نتونستی یه شلیک ساده رو انجام بدی؟"

مخاطبش سان بود ولی وویونگ و مینگی هم با شنیدن حرفاش شوکه شده بودن.

سمتشون راه افتاد و روبروی سان ایستاد.

I'm The MFKIN' DEVIL (Yungi | Woosan)Where stories live. Discover now