Part6 (lisa&...)

237 18 3
                                    

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

.
.

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

نیم ساعت بود که بدون اینکه بخوان چیزی بگن نشسته بودنانگار هیچکس قصد نداشت این سکوت رو بشکنه هرکی به یه چیزی فکر می‌کرد

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.


.
.
.
نیم ساعت بود که بدون اینکه بخوان چیزی بگن نشسته بودن
انگار هیچکس قصد نداشت این سکوت رو بشکنه
هرکی به یه چیزی فکر می‌کرد

جیمین به کشتن خواهر عزیزش رزی فکر می‌کرد
رزی به حرص دادن جیمین فکر می‌کرد

جین به اینکه کلاه صورتیش ممکنه کجا باشه فکر می‌کرد
جیسو هم به اینکه چجوری به جین بگه که‌ حواسش نبوده و کلاهش افتاده توی دریا فکر میکرد

جونگکوک به کراش دوران دبیرستانش فکر می‌کرد

لیسا به عشقش فکر می‌کرد

همه توی افکارشون غرق بودن که صدای زنگ در اونا رو به خودشون اورد

_من میرم در رو باز کنم

jisoo:

همینطور که به سمت در میرفتم به این فکر میکردم که اگر جین بفهمه کلاه مورد علاقش رو انداختم توی آب من رو میکشه...‌

+سلاممممممم

_اوه... سویونننن
کی اومدی ؟

همینطور که بغلم می‌کرد گفت:
+همین چند ساعت پیش رسیدم
تو اینجا چیکار میکنی؟

_آها، همه اینجاییم به جز جنی
کوک گفت که بیایم‌
بیا داخل

_کی بود؟؟؟
+خواهرت

_سویون؟؟
همینطور که از جاش بلند میشد پرسید

+مگه خواهر دیگه ای هم جز من داری؟
سویون که اومده بود داخل با صدای بلند گفت

_تو مگه بوسان نبودی؟؟

خودش رو پرت کرد رو کاناپه و گفت:
+الان که میبینی اومدم
چیه میخوای برگردم؟؟

_نه فقط تعجب کردم، آخه قرار بود چند روز دیگه برگردی

+یه کاری برام پیش اومد، برای همین مجبور شدم زودتر بیام
_آها

lisa:
چرا اصلاً به من اهمیت نمیده؟
نکنه با کسی قرار میزاره؟
اما اون که خودش گفت با کسی نیست... یعنی دروغ گفته؟؟
این چند وقت هربار که بهش گفتم بیا دو تایی بریم بیرون همش گفت که کار داره یا باید جایی بره و نمیتونه

اینکه یه نفر رو دوست داشته باشی اما اون به تو حسی جز یه دوست نداشته باشه خیلی دردناکه...

مطمئنم اگر بفهمه دوسش دارم ازم متنفر میشه
اون همیشه من رو به چشم دوست و خواهرش (💔) میبینه

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

اینم یه پارت دیگه
این پارت رو سریع نوشتم، اگر جایی مشکل داره بهم بگید تا درستش کنم

باز هم میگم که اگر ایده ای دارید که ممکنه داستان رو بهتر کنه داخل کامنت ها بگید

تا اینجا چطور بود؟؟

به نظرتون مخاطب توییت لیسا کی بود و به کی فکر میکرد؟؟

و کراش دوران دبیرستان جونگکوک؟؟؟

.
.
.

14💚
15🤍
16❤️
Azar
🕊

.
.

💜🖤
ووت و کامنت فراموش نشه ♡

𝐇𝐚𝐭𝐞 𝐨𝐫 𝐥𝐨𝐯𝐞....? "𝓥𝓴𝓸𝓸𝓴"Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang