یک روز خرگوشی پلاس

178 43 36
                                    

-خیلی... خیلی...
کاوه-خیلی چی؟؟؟
-خیلی عالی بودی!
لبخند زدیم و کنار هم دراز کشیدیم‌. سرم روی بازوی کاوه بود و دستم روی شکمش. شروع کردم به دست کشیدن روی شکمش.

کاوه-نکن... قلقلکم میاد!
دستم از حرکت ایستاد ولی بر نداشتمش.
-میگم کاوه...
کاوه-جونم؟
-به نظرت چقدر طول میکشه!؟
کاوه-چی؟
-اینکه شکمت بالا بیاد!؟؟؟

یه لحظه هنگ کرد، ولی زود یاد قول و قرارمون برای حامله کردنش افتاد و زد زیر خنده.
کاوه-دیوونه... فکر کردم حالا چی میخوای بگی...
و دوباره خندید. محو خندیدنش شدم طوری که یادم رفت اصن واسه چی داره میخنده! ناخودآگاه و غیر ارادی سرشو به سمت شکمم و خودمو به سمت بالا کشیدم و سرشو محکم تو بغلم گرفتم. جا خورد و ساکت شد.

کاوه-دارا..؟
-هیس... یه دقیقه هیچی نگو...
و محکم‌تر بغلش کردم. آرومتر که شدم کم کم ولش کردم و دوباره برگشتم تو بغلش. کاوه دست کشید رو صورتم و پرسید-چیشد یهو؟ دوست داری درموردش حرف بزنیم؟
-اوم... فقط خندیدنتو که دیدم... نمیدونم... یهویی دلم خواست تا آخر دنیا ازش محافظت کنم! مواظبت باشم... همیشه بخندی... همیشه خوشحال باشی... لبخندتو زیاد ببینم... دلیل خنده‌هات باشم، حتی اگه به خودم بخندی!!! و یجورایی... خیلی ناتوانم واسه اینکار! واسه همین بغلت کردم، که واسه چند لحظه هم که شده... اون تصویر خندون رو جلو چشمام نگه دارم، وقتی نفس‌هاتو حس میکنم... عجیبه؟ اصن فهمیدی چی گفتم!؟؟؟

کاوه دستها و پاهاشو دورم حلقه کرد و منو محکم تو بغلش قفل کرد طوری که فقط با بالا بردن سرم میتونستم ببینمش ولی نمیتونستم تکون بخورم و گفت-میفهممت... خیلی خوب میفهممت... وقتایی که ناراحتی و غصه میخوری دلم میخواد باعث و بانیشو خفه کنم! یا آتیش بزنم! یا هردو!
پیشونیمو بوسید و ادامه داد-وقتایی که خوشحالی... دلم میخواد همه دار و ندارمو بدم تا اون شادی هرچه بیشتر ادامه پیدا کنه... وقتی شیطونی میکنی، دلم میخواد بخورمت! شوخی نمیکنم! جدی دلم میخواد کل بدنتو ببوسم، گاز بگیرم و حتی بیشتر ببوسم!

آروم و با خجالت، طوری که انگار دو دیقه پیش نبود که با دم و بات پلاگ روباهی مرد خرگوشی روبرومو به فاک میدادم پرسیدم-کدوم دارا رو بیشتر دوست داری؟
حلقه‌ی دستاش دورم محکم‌تر شد-همشونو... تو هر حالی که باشی بازم برام عزیزترینی. فرق نمیکنه شاد باشی یا غمگین، ترسیده باشی یا هیجانزده... بداخلاق و غرغرو هم که باشی بازم واسه من بهترینی.
غر زدم-من کی غر میزنم؟
کاوه با مکث و لبخند گفت-همین الآن!؟
-عهه!
کاوه-نگران نباش عزیزدلم. دارای خنگو هم دوست دارم!
خندم گرفت و زیرلب گفتم-بدجنس!

و سرمو به سینه‌ی برهنه‌اش مالیدم و لازم دونستم برای بار چندهزارم یادآوری کنم-خیلی دوستت دارم.
کاوه-منم خیلی دوستت دارم.
-عاشقتم.
کاوه-منم عاشقتم.
-میمیرم برات.
کاوه-حق نداری... من میمیرم برات.
آروم و تا جایی که سفتی عضله‌هاش اجازه میداد گازش گرفتم و گفتم-غلط کردی! درضمن... خیلی بدی...
کاوه-چرا؟
-چون که تو حرف زدن خیلی خوبی!
کاوه-واسه این بدم؟

We Might Be Dead By TomorrowWhere stories live. Discover now