part26

359 65 59
                                    

تا به خروجی اقامتگاه امپراطور رسیدند، همون لحظه تعداد زیادی سرباز وارد محوطه شدند. گروه عظیمی سرباز که درحال کشیدن سلاح عجیبی بودند.
بنظر میومد نیزه بسیار بزرگی باشه که توی یک کمان بسیار بزرگ تر قرار داشت. به جرئت میشد گفت که بزرگی اون کمان لعنتی به اندازه جثه یه اژدها بود.
جیمین با گیجی پرسید: اون دیگه چه کوفتیه؟
این سوک با وحشت جواب داد: اژدها کش
نگاهش با ترس روی اون سه نفر چرخید و ادامه داد: اون یه اژدها کشه..

یونگی با صورت جمع شده سمتشون چرخید و پرسید: اژدها کش دیگه چه کوفتیه؟

این سوک خواست جواب بده که با خونی که از دماغش سرازیر شد متوقف شد.
تهیونگ با وحشت داد گشید: مامان!
سمتش دوید و اون رو که بیحال شده بود درآغوش گرفت.
این سوک سعی داشت چیزی بگه اما به حدی بیحال بود که نمیتونست.

با داد ناگهانی یونگی همه با ترس به سمتش برگشتن.
سانگ وو که چند دقیقه ای بود به خودش اومده بود از حواس پرتیشون استفاده کرده بود، با حرکت سریعی خودش رو کنار کشیده بود و خنجر کوچیک توی آستینش رو توی پهلوی یونگی فرو کرده بود.

یونگی محکم زخم روی پهلوش رو فشار میداد و از شدت فشار رگهای گردن و پیشونیش بیرون زده بودند.

جونگکوک وحشت زده صداش زد: هیونگ!
خودش رو به یونگی رسوند و دستش رو به شونه اون رسوند.
-هیونگ صدامو میشنوی؟ خواهش میکنم...هیونگ؟

یونگی پلکی زد و بیحال گفت: خوبم بچه..نگران نباش

سانگ وو خودش رو عقب کشید و با نفرت نگاهش رو به اون چندنفر دوخت و بعد از مکثی غرید: همشونو بکشید.
تمام نگهبانها شمشیر کشیدند و سمت اونها حمله ور شدند.

تهیونگ داد کشید: جونگکوک

جونگکوک چشمهای گرد شده از وحشتش رو به اطراف دوخت و طی یک حرکت ناگهانی یونگی رو سمت جیمین هل داد و تبدیل شد.

بادی که به واسطه تبدیل شدن جونگکوک به وجود اومده بود، چند تن از سربازهایی که خیلی بهش نزدیک بودند رو سمت مخالف پرتاب کرد.

بعد از مدتی اژدهای عظیم و مخوف سرخ رنگی بجای جونگکوک وسط حیاط قصر ایستاده بود و نفس نفس میزد.
اژدهای بزرگ چشمهای تمام سیاهش رو گردوند و بعد از پیدا کردن یونگی ،تهیونگ جیمین و این سوک دم بلندش رو دور اونها پیچید .

غرش بلند و ترسناکی سر داد و  شروع به دریدن سربازهایی که بهش نزدیک میشدن کرد.
دندونهای تیز و بلندش رو بی رحمانه توی بدن هرکسی که به عزیزانش نزدیک می‌شدند فرو می‌برد و اونها رو تکه تکه میکرد.

جینهو به حدی با دیدن این صحنه وحشت کرده بود که پا به فرار گذاشت و با تمام سرعت راه خروج رو در پیش گرفت.

Vesta | taekook |Where stories live. Discover now