Part¹¹

1.3K 110 23
                                    

اون ...اون درسته صورتش پیدا نبود اما از زیر ماسک هم میشد دید که نیشخند ترسناکی زده

پتو رو روی سرش کشید اما اون مرد دید که بیداره
و داره نگاهش میکنه

پنچره ناگهانی شکست و تهیونگ جیغ خفه ای کشید و با سوزش گردنش صداش خفه شد

مرد نوشته ای که از قبل آماده کرده بود رو همراه سرنگ روی عسلی کنار تخت گذاشت و با انداختن تهیونگ بیهوش روی دوشش از پنجره بیرون زد

توی ون سیاه رنگ نشست و تهیونگو جلو روی پای رییسش گذاشت

؟:رییس همونطور که دستور دادین کاغذو گذاشتم روی میز و نوشته هم این بود" تا 24 ساعت آینده منتظر فیلم های برادر عزیزت باش مین شوگا بدجوری چشممو گرفته" و اسمی ازتون نبردم

؟: خوبه

پاهای تهیونگو دو طرف بدنش انداخت و روی رونش نشوند
گونشو لمس کرد و دستشو روی لبای توپرش کشید

به پاهای لختش نگاه کرد
نیشخند زد و دستشو روی قسمت داخلی رونش کشید
و دستشو هی بالاتر و بالاتر میبرد

به برامدگی کوچکی که توی شرتش بود رسید
آروم و نوازش وار دستی روش کشید

سر پسر رو روی شونه اش گذاشت و همچنان همون نقطه رو نوازش میکرد

که یاد دوست پسرش افتاد و یاد اینکه چه بلا هایی میتونه با فهمیدنش سرش بیاره

به خودش قول داد دیگه اونکارو نکنه و فقط و فقط افرادش باشن

؟: دوز بالا زدی؟

؟:بله قربان تا دو روز حداکثر خوابه

؟: خوبه کارامون راحت تر شد

یونگی با شنیدن صدای شکستن تو اتاق دونسنگش
به سمت اتاق هجوم برد امادر قفل بود

یونگی: تهیونگ درو باز کن..تهیونگگگ نمیشنوی؟ میگم درو باز کن وگرنه میشکونمش

هیچ صدایی نمیومد

یونگی با شونه اش به در کوبید که با دردش تازه یادش افتاد آسیب دیده بود اما همچنان پرقدرت به در کوبید

در شکست و وارد شد اتاق خالی بود خرده شیشه ها روی پارکت های چوبی پخش بودن و باد بین پرده میرقصید

با صدای بلند اسم تهیونگو فریاد زد
که جیمین و هوسوک اومدن بالا

جیمین: چ.چیشده؟ ته ته فرار کرده؟

هوسوک: روی عسلی یه کاغذ و سرنگه یونگ

یونگی کاغذو براشت و خوند

"تا 24 ساعت آینده منتظر فیلم های برادر عزیزت باش مین شوگا بدجوری چشممو گرفته"

یعنی الان تهیونگو دزدیده بودن؟
کی دزدیده؟
کجا بردنش؟

همون لحظه یونگی یادجونگکوک افتاد
اون مرد از برادرش خوشش اومده بود
اما همه جا از معرفتش میگفتن که تا کاری به کارش نداشته باشی هیچ کاریت نداره اما وای به حالت اگه به اموالش آسیب بزنی

عذاب وجدانی وجودشو میخورد
‌اون سیلی ای که به برادرش زد واقعا حقش نبود

بیرون اتاق رفت پالتوی خاکستری رنگشو برداشت و سمت خونه جی کی که شب قبل آدرس داده بود رفت

زنگ زد
جی کی با قیافه آشفته جلوی در اومد

موهای شاخ شده و بهم ریخته
ربدوشامبری که تو تنش چرخیده بود و
صورت پف کردش

جی کی: اوه شوگا اینجا چیکار میکنی؟

یونگی: برادرمو دزدیدن تهیونگ ساعت 9 تو اتاقش بود که دزدیدنش اومدم بهم کمک کنی پیداش کنم

جی کی: اوه حتما بیا تو سیستممو روشن میکنم

جی کی: اول از همه به کی شک داری؟

یونگی: لی ، بعد چانی

جیکی: چانیول؟ نه اون اینکاره نیست درگیر نامزدشه
ممکنه لی باشه

تهیونگو به زیر زمین برد و به زنجیرای کوتاهی که از سقف آویزون بودن بست عکس گرفت و بیرون رفت

برای مین شوگا و مین جیمین فرستاد
"تازه رسیدیم خونه و اون آه خدای من اون بین اون زنجیرا بیش از حد زیباس مین"

جونگکوک با سرچ های زیاد هنوز نفهمیده بود اون کیه و چی میخواد

هرلحظه نگران ته بودکه چیزیش نشه و یا تجاوزی صورت نگیره

با ردیابی شماره کسی که عکس تهیونگو فرستاده بود
فهمید کجان
اونا تو حومه شهر نزدیک جنگل و رود خانه هان بودن
اما به سرعت مکانشون پرید
فاک اون گوشیو خاموش کرده بود

تقریبا فهمیده بود کار کیه که...

چطورید بیبی موچیا
برای پارت ها و توضیحات حتما حتما مسیج بورذدمو چک کنید
من یه توضیح از لی گذاشتم
شرط آپ 10 ووت و 20کامنت
بوراهه💜


Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
who are you really?Where stories live. Discover now