Part ²⁸

910 83 11
                                    


جای سوختگی انگار یه تتو زیرش بود یا یه همچین چیزی
سریع تهیونگو پیش یونگی رسوند

کوک: هیونگ تهیونگ یه مشکلی داره

یونگی: چیشده

کوک: اون تتوداشته؟ روی کتفشو میگم

یونگی: به هیچ وجه

کوک: یه چیز تتو مانند روپوستشه

یونجون: اهم میتونم ببینمش؟

یونجون بعد دیدن جای سوختگی به اصل ماجرا پی برد
لبخند شیرینی زد و برگشت پیش یونگی و کوک

یونجون: خب تبریک میگم اون مارکش داره شکل میگیره

کوک: مگه نباید موقع مارک کردن جفتش شکل بگیره

یونجون: نه دیگه برای هیبریدای گربه سان قبل تولد شکل میگیره ،تا نیمساعت دیگه کاملا شکل میگیره و میتونین ببینیدش

کوک: مرسی

یونگی: برو اتاق استراحت کن یونجون

کوک رفت تو اتاق تهیونگ و با دیدن تهیونگی که روی شکم خوابیده بود لبخندی زد

کنارش نشست و موهای پسر غرق در خوابو نوازش کرد
چشمش به مارکش افتاد با دیدن ماه کاملی که روی کتفش بود لبخند خرگوشی زد

اون مارک شبیه تهیونگ زیبا و کامل بود

ته: خلدوشی دلد داله

کوک: خوب میشه بیبی

کوک :(تو مغزش) ابله این چیه که میگی بیبی؟ کاش خفه شی

ته: خلدوشی؟ میسه پیس ته ته بمونی؟ ته ته میتلسه

کوک: آره خوشگلم میمونم

ته: ته ته لو بوس تون

کوک: چ.چیکار کنم؟

ته: بوس ببین اینجوری اومممماه(مثلا بوس کرد)

کوک: او. اوکی

ته روبوس کرد

ته: این صیدا نداست ته

کوک: باشه عزیزم اوماه

ته: اوبه اوبه میسی خلدوشی

کوک به بیرون از اتاق رفت و دید همه خدمه اینطرف و اونطرف میدون تا دو جارو تزیین کنن
یکی بچه گونه یکی بزرگونه

رفت تو آشپز خونه یه شیر موز یه شیر توتفرنگی و یه کیک شکلاتی برداشت و به اتاق برگشت

اتاق بوی خوب توتفرنگی دارچین میداد و این حس شادابی و عشق رو به جونگکوک هدیه میداد

تو سالن پر بود از بچه و زن و مردای پولدار
هانا دختری که 17 سالش بود و وارث تمام اموال پدرش بود جلو اومد

ایلسان: سلام جناب مین خیلی مفتخرم که به مهمونی تولد برادرتون دعوت شدم

یونگی: خوش اومدین آقای وو

who are you really?Where stories live. Discover now