جای سوختگی انگار یه تتو زیرش بود یا یه همچین چیزی
سریع تهیونگو پیش یونگی رسوندکوک: هیونگ تهیونگ یه مشکلی داره
یونگی: چیشده
کوک: اون تتوداشته؟ روی کتفشو میگم
یونگی: به هیچ وجه
کوک: یه چیز تتو مانند روپوستشه
یونجون: اهم میتونم ببینمش؟
یونجون بعد دیدن جای سوختگی به اصل ماجرا پی برد
لبخند شیرینی زد و برگشت پیش یونگی و کوکیونجون: خب تبریک میگم اون مارکش داره شکل میگیره
کوک: مگه نباید موقع مارک کردن جفتش شکل بگیره
یونجون: نه دیگه برای هیبریدای گربه سان قبل تولد شکل میگیره ،تا نیمساعت دیگه کاملا شکل میگیره و میتونین ببینیدش
کوک: مرسی
یونگی: برو اتاق استراحت کن یونجون
کوک رفت تو اتاق تهیونگ و با دیدن تهیونگی که روی شکم خوابیده بود لبخندی زد
کنارش نشست و موهای پسر غرق در خوابو نوازش کرد
چشمش به مارکش افتاد با دیدن ماه کاملی که روی کتفش بود لبخند خرگوشی زداون مارک شبیه تهیونگ زیبا و کامل بود
ته: خلدوشی دلد داله
کوک: خوب میشه بیبی
کوک :(تو مغزش) ابله این چیه که میگی بیبی؟ کاش خفه شی
ته: خلدوشی؟ میسه پیس ته ته بمونی؟ ته ته میتلسه
کوک: آره خوشگلم میمونم
ته: ته ته لو بوس تون
کوک: چ.چیکار کنم؟
ته: بوس ببین اینجوری اومممماه(مثلا بوس کرد)
کوک: او. اوکی
ته روبوس کرد
ته: این صیدا نداست ته
کوک: باشه عزیزم اوماه
ته: اوبه اوبه میسی خلدوشی
کوک به بیرون از اتاق رفت و دید همه خدمه اینطرف و اونطرف میدون تا دو جارو تزیین کنن
یکی بچه گونه یکی بزرگونهرفت تو آشپز خونه یه شیر موز یه شیر توتفرنگی و یه کیک شکلاتی برداشت و به اتاق برگشت
اتاق بوی خوب توتفرنگی دارچین میداد و این حس شادابی و عشق رو به جونگکوک هدیه میداد
تو سالن پر بود از بچه و زن و مردای پولدار
هانا دختری که 17 سالش بود و وارث تمام اموال پدرش بود جلو اومدایلسان: سلام جناب مین خیلی مفتخرم که به مهمونی تولد برادرتون دعوت شدم
یونگی: خوش اومدین آقای وو
YOU ARE READING
who are you really?
Fanfiction+صاحبت کیه بچه؟ _ها؟ جونگکوک مردی که سرد و خشن و عصبیه که به عنوان شاهزاده مافیا میشناسنش و تهیونگ هیبرید لیتلی که با برادر ناتنیش یونگی و دوست پسر برادرش جیمین زندگی میکنه و تا به حال کسی جرعت نکرده سرش داد بزنه چی میشه اگه اینا باهم آشنا شن و...