اما هنوز هم قصد نداشت لبای امگا رو ول کنه ، گرگش به شدت نیاز داشت تا امگا رو لمس کنهلبای خونی و زخمی امگا رو میمکید و دست از گاز گرفتن لباش بر نمی داشت
تهیونگ آروم و مطیع حرکت نمی کرد تا آلفا از لباش سیر بشه
بالاخره بعد از چند دقیقه متوالی بوسیدن کوک دست از سر لبای امگا برداشت و سرش رو بالا آورد که تهیونگ هوار و بلعید و تند تند نفس نفس میزد
هر دوشون نفس نفس میزدن و بدناشون داغ کرده بود ، کوک نگاهش رو به لبایی که معتادشون شده بود انداخت
لبای امگای خواستنیش رو با گازهای بی رحمانش زخم کرده بود و باعث شده بود ورم کنه
نه تنها گرگش بلکه خودش هم به این قانع نبود ، کوک بیشتر می خواست ، به صورت امگا نگاه کرد و اونو از نظر گذروند
چشمای درشت و مظلومش ، گونه های تقریبا برجسته اش ، لپای نرمش ، دماغ کوچولوش، لبای صورتی و نرمش که خوش طعم ترین برای کوک بود
کوک بیشتر از هر چیزی چشمای جفتش رو خیلی دوست داشت ، اون چشمای درشت و معصوم با اون حالت گربه ای و مژه های بلند مشکی خیلی خواستنی بود
دستش رو زیر لباس امگا برد و پوست نرم و گندمیش رو لمس کرد ، دستش رو روی شکم پنبه ای امگاش کشید که کمی تو پر اما نرم بود ، کوک خیلی دلش می خواست توله هاش تو اون شکم نرم و پنبه ای رشد کنن
دکمه های لباسه تهیونگ رو باز کرد و بعد از اون دکمه شلوارش ، در کثری ( درسته؟ ) ثانیه دیگه چیزی تن تهیونگ نبود
جای کمربند های روی تن تهیونگ خوب شده بود و الان فقط مارک های کوک بود که بدنش رو کبود کرده بود
کوک دستای تهیونگ رو به تاج تخت بست از اینکه تهیونگ نتونه از دستاش استفاده کنه و کاملا بی دفاع باشه خوشش میومد چون اون وقت دیگه تهیونگ نمی تونست با دستاش اون بدن سکسیش رو بپوشونه
ته: ددی دستامو باز کن قول میدم شلوغ نکنم
کوک: دستات رو باز کنم که اون بدن سکسیتو از بپوشونی
با لحن کنایه آمیز گفت و پوزخندی زد
ته: قول میدم پسر خوبی باشم ددی
کوک: نوچ کوچولوی سکسی من
و بعد از اون از روی تهیونگ بلند شد و لباسهای خودش رو هم در آورد و به سمت در رفت در قفل کرد البته که کسی اجازه نداشت بدون در زدن بیاد تو اما محض احتیاط این کار رو کرد
به سمت تهیونگ رفت و با نوک انگشتاش رونش رو لمس کرد و با اسپنک ناغافلی که به رونش زد تهیونگ از جاش پرید
نیشخندی زد و اسپنک کردن رونای تو پر امگاش رو که بدون لوسیون هم برق میزد رو ادامه داد
اسپنک کردنش رو متوقف کرد و رونای قرمزش رو نوازش کرد و بوسید
YOU ARE READING
THAT IS MY OMEGA [Kookv]
Short Storyنام: اون امگای منه 💫 جونگکوک ، نامجون ، یونگی الفاهایی هستن که می تونن رایحه خودشون رو پنهان کنن پدر هاشون مدام اونها رو تحقیر می کنند و کتک می زنند جین ، تهیونگ ، جیمین امگاهایی هستند که توسط پدر تحقیر و کتک زده میشن و به دستور اونها مجبور با افرا...