( متن ادیت نشده 🙏)از صبح که بیدار شده بود یه صبحونه سر پایی خورده بودنو سریع حرکت کردن
کوک دیشب نزاشته بود تهیونگ راحت بخوابه و تا صبح با بوسه ها و گاز گرفتناش بیدار نگهش داشته بود
الان هم سر امتحان بود ، امتحانی که اگر اون رو قبول می شد باید روی پایان نامه اش کار میکرد
روی ورقه اش افتاده بود و عین باد می نوشت ، وقتی تموم شد ورقه اش رو نگاه کرد و چک کرد تا چیزی رو جا ننداخته باشه
بعد از اینکه ورقه اش رو چک کرد لبخندی از روی رضایت زد و بلند شد ، بدون صدا ورقه رو روی میز استاد گذاشت و با همون لبخند تعظیمی کرد و رفت بیرون
ته: هوووففف اینم تموم شد ، فقط امیدوارم قبول بشم
با لحن نگرانی گفت ، گوشیش رو از جیبش در آورد تا به آلفاش زنگ بزنه
شماره کوک رو گرفت و به بوق سوم نرسیده کوک جواب داد
کوک: جانم
ته: خسته نباشی ، حالت خوبه ؟
کوک: ممنون عزیزم توام خسته نباشی ، اره حالم خوبه تو خوبی نفسم ؟؟ امتحانت چطور بود؟؟
ته: منم خوبم ، امتحانمم خوب بود حداقل من این طور فک میکنم
کوک: یا بیبی منو دست کم نگیر
تهیونگ خنده کوتاهی کرد و ادامه داد
ته: کجایی؟
کوک: توی دفترم
ته: چه کار میکنی ؟
کوک: هیچی فقط ده دقیقه دیگه یه جلسه دارم
ته: اوه مزاحمت شدم
کوک: چند بار بگم تو برای من کوچک ترین مزاحمتی نداری زندگیم
تهیونگ نتونست جلوی لبخند پهنی که روی صورتش نقش میبنده رو بگیره
ته: میدونم ببخشید
کوک: کی بیام دنبالت خوشگلم ؟؟
ته: نیا دنبالم قراره با جین هیونگ بریم خرید چند تا وسیله نیاز داریم
کوک: باشه نفسم بهت خوش بگذره بابت پول هم نگران نباش الان حسابت رو شارژ میکنم هر چی دوست داشتی بخر باشه؟؟
ته: نیازی نیست همین جوریش هم کلی پول تو حسابمه
کوک: همش فدای یه تار موت عزیزم
ته: ممنونم کوکو
کوک: بهت خوش بگذره بیبی
ته: ممنون ، کوکو خیلی مراقب خودت باش باشه ؟
کوک: چشم عزیزم توام خیلی مراقب باش
ته: باشه عشقم کاری نداری ؟
![](https://img.wattpad.com/cover/342243410-288-k585617.jpg)
YOU ARE READING
THAT IS MY OMEGA [Kookv]
Short Storyنام: اون امگای منه 💫 جونگکوک ، نامجون ، یونگی الفاهایی هستن که می تونن رایحه خودشون رو پنهان کنن پدر هاشون مدام اونها رو تحقیر می کنند و کتک می زنند جین ، تهیونگ ، جیمین امگاهایی هستند که توسط پدر تحقیر و کتک زده میشن و به دستور اونها مجبور با افرا...