کوک خدمتکار رو مرخص کرد و رو به تهیونگ گفت
کوک: بیبی بلند شو بریم داخل
تهیونگ سری تکون داد و بلند شد ، رفتن داخل اتاق و تهیونگ به اسرار کوک لباساش رو عوض کرد و یه هودی و شلوار زرشکی پوشید
ته: اون کیه کوکی؟
کوک: هیچکس بیبی تو خودت رو درگیر نکن
ته: اما اون فامیلش با فامیلی قبلی تو یکیه ؟
کوک: اوهوم یکیه اما من دیگه ارتباطی به خانواده قبلیم ندارم
دستاش رو دو طرف صورت تهیونگ گذاشت و پیشونیش رو به پیشونی تهیونگ چسبوند
کوک: الان دیگه خانواده من تویی و توله مون دلبر کوچولو
نوک بینیش رو بوسید و سفت تهیونگ رو بغل کرد ، انگار برای مبارزه به انرژی احتیاج داشت ،تهیونگ هم متقابلاً سفت کوک رو بغل کرد
ته: من پشتتم جونگکوک باشه ؟ من همیشه هستم
کوک: میدونم زندگیم میدونم
موهای تهیونگ رو بوسید و ازش جدا شد
کوک: هر صدایی شنیدی بیرون نیا باشه ؟
ته: باشه ، کوک مراقب خودت باش
کوک: هستم بیبی
بوسه آخر رو به پیشونیش زد و به سمت در رفت ، از اتاق خارج شد نفس عمیقی کشید
اخمی که خیلی وقت بود از روی صورتش رفته بود دوباره روی صورتش نقش بست
دستاش رو تو جیب شلوارش کرد و رفت پایین ، آروم و مقتدر پله ها رو دونه دونه رفت پایین
وقتی به پایین رسید با دوتا آلفا مواجه شد ، یکیش بومگیو بود و یکیش......
چویی جونگ ایل!برادر کوک ، برادری که ژن پدر بزرگشون رو به ارث نبرده بود و یه آلفای معمولی بود
درسته از خانواده اونا فقط کوک بود که ژن پدر بزرگش رو به ارث برده بود و شده بود یه آلفای خون خالص
ابروهایش با دیدن اون دوتا بالا پرید و پوزخند عمیقی گوشه لبش جا خشک کرد
( فلش بک بیمارستان )
روی تخت دراز کشیده بود، درد داشت دماغ و دستش شکسته بود و دنده اش کمی آسیب دیده بود
توی سرمش آرام بخش زده بودن و همین باعث شده بود کمی بیحال بشه ، از اون جایی که آلفای خشن بود مسکن ها خیلی روش اثری نداشت
در اتاقش باز شد و کسی اومد داخل ، از رایحه اش معلوم بود آلفای معمولیه
سرش رو به سمت طرف چرخوند ، کمی بر اندازش کرد ، نمی دونست چطور اما اون مرد شباهت های واضحی به آلفایی داشت که تهیونگش پیشش بود
YOU ARE READING
THAT IS MY OMEGA [Kookv]
Short Storyنام: اون امگای منه 💫 جونگکوک ، نامجون ، یونگی الفاهایی هستن که می تونن رایحه خودشون رو پنهان کنن پدر هاشون مدام اونها رو تحقیر می کنند و کتک می زنند جین ، تهیونگ ، جیمین امگاهایی هستند که توسط پدر تحقیر و کتک زده میشن و به دستور اونها مجبور با افرا...