37

2K 133 2
                                    

کوک خدمتکار رو مرخص کرد و رو به تهیونگ گفت

کوک: بیبی بلند شو بریم داخل

تهیونگ سری تکون داد و بلند شد ، رفتن داخل اتاق و تهیونگ به اسرار کوک لباساش رو عوض کرد و یه هودی و شلوار زرشکی پوشید

ته: اون کیه کوکی؟

کوک: هیچکس بیبی تو خودت رو درگیر نکن

ته: اما اون فامیلش با فامیلی قبلی تو یکیه ؟

کوک: اوهوم یکیه اما من دیگه ارتباطی به خانواده قبلیم ندارم

دستاش رو دو طرف صورت تهیونگ گذاشت و پیشونیش رو به پیشونی تهیونگ چسبوند

کوک: الان دیگه خانواده من تویی و توله مون دلبر کوچولو

نوک بینیش رو بوسید و سفت تهیونگ رو بغل کرد ، انگار برای مبارزه به انرژی احتیاج داشت ،تهیونگ هم متقابلاً سفت کوک رو بغل کرد

ته: من پشتتم جونگکوک باشه ؟ من همیشه هستم

کوک: میدونم زندگیم میدونم

موهای تهیونگ رو بوسید و ازش جدا شد

کوک: هر صدایی شنیدی بیرون نیا باشه ؟

ته: باشه ، کوک مراقب خودت باش

کوک: هستم بیبی

بوسه آخر رو به پیشونیش زد و به سمت در رفت ، از اتاق خارج شد نفس عمیقی کشید

اخمی که خیلی وقت بود از روی صورتش رفته بود دوباره روی صورتش نقش بست

دستاش رو تو جیب شلوارش کرد و رفت پایین ، آروم و مقتدر پله ها رو دونه دونه رفت پایین

وقتی به پایین رسید با دوتا آلفا مواجه شد ، یکیش بومگیو بود و یکیش......

چویی جونگ ایل!برادر کوک ، برادری که ژن پدر بزرگشون رو به ارث نبرده بود و یه آلفای معمولی بود

درسته از خانواده اونا فقط کوک بود که ژن پدر بزرگش رو به ارث برده بود و شده بود یه آلفای خون خالص

ابروهایش با دیدن اون دوتا بالا پرید و پوزخند عمیقی گوشه لبش جا خشک کرد

( فلش بک بیمارستان )

روی تخت دراز کشیده بود، درد داشت دماغ و دستش شکسته بود و دنده اش‌ کمی آسیب دیده بود

توی سرمش آرام بخش زده بودن و همین باعث شده بود کمی بی‌حال بشه ، از اون جایی که آلفای خشن بود مسکن ها خیلی روش اثری نداشت

در اتاقش باز شد و کسی اومد داخل ، از رایحه اش معلوم بود آلفای معمولیه

سرش رو به سمت طرف چرخوند ، کمی بر اندازش کرد ، نمی دونست چطور اما اون مرد شباهت های واضحی به آلفایی داشت که تهیونگش پیشش بود

THAT IS MY OMEGA [Kookv]Where stories live. Discover now