⭐️ □■ 13 ■□

663 108 175
                                    


سلااااام...چطورین بیبیای من ؟

روزهای گرما چطوری میگذره؟😓

اومدم با چه پارتی یعنی اوففففف....کلی سوپرایز دارم براتون😎😎.

پس این پارت خوراک ترکوندن کامنتاست از همین جا هواشو داشته باشید که حسابی خوشتون میاد🤌😏..

این پارتو نترکونین یعنی با کرم ریختنای من راحت ترین گفته باشماااا🤌🦦

خدمت شما بیبیای من......

■□■□■□■□■□■□■□■□■

ادوارد: زود باش عزیزم.

در فلزی رو که به پشت بوم ختم میشود برای جیمین باز کرد و منتظر بهش خیره شد.

امگا دستاشو مشت کرد و جلو رفت ولی وقتی هلیکوپتر رو روی پشت بوم دید به خودش لرزید.

ادوارد دستشو روی کمر جیمین گذاشت و با لبخند گفت: گفتم که خیلی زود از اینجا میریم...بدون هیچ درنگی.

جیمین دست ادواردو پس زد...استرس توی کل بدنش دوید و باعث شد نفسشو حبس کنه.

ادوارد: جیمین نمیخوام دوباره تهدیدت کنم پس زود باش وقت نداریم.

جیمین با اشکهای توی چشماش به زمین خیره شد: بعدش چی؟....میخوای چی کار کنی؟

ادوارد: منظورت چیه داریم میریم که باهام از اول شروع کنیم.

جیمین: میخوای مجبورم کنی خوشحال باشم..با تهدید جون عزیزام مجبورم میکنی بخندم یا اینکه...بهم تجاوز میکنی؟

نگاه نفرت انگیزی به ادوارد انداخت که اشک از چشمای قرمزش بیرون ریخت.

ادوارد بی توجه مچ دست مشت شده جیمینو گرفت و سمت هلیکوپتر کشید: یواش یواش عادت میکنی و میفهمی چی درسته جیمین.

( نمیخوام بی ادب باشم ولی....گوه نخور😑)

امگا دندون قروچه ای کرد و سرشو بالا گرفت تا جلوی اشکاشو بگیره.
چشماشو بست و به صدای  بال های هلیکوپتری که با چرخششون باعث بهم ریختن موهای سیاهش می‌شود گوش داد.

* تموم نمیشه؟!*

( امممم خوب من 🙄...خیلی باشه عذاب وجدانمو صدبرابر نکن😫)

ادوارد جلو تر بالا رفت و خواست برگرده و به جیمین کمک کنه اما امگا در کسری از ثانیه عقب کشیده شد .

تهیونگ: میگفتی من بدرقت میکردم...نباید به امگام زحمت میدادی.

( اوووووووه چه می‌کند این بازیکن😎 هرکی قلب 💜 کامنت نکنه مدیونه😎)

ادوارد با اخم به جیمینی که توی اغوش تهیونگ بود نگاه کرد: تو از کجا پیدات شد؟

تهیونگ: فک کردی بردن امگای یه الفا به این سادگیاست اونم وقتی به زور باشه احمق.

■□ 𝑊ℎ𝑒𝑟𝑒 𝑠ℎ𝑎𝑙𝑙 𝐼 𝑔𝑜? □■Where stories live. Discover now