part20

1K 58 23
                                    

د.ا.د سوفیا

با احساس باد خنکی که توی صورتم خورد چشمامو باز کردم
پنجره باز بود ، من باز نکردم یعنی اسکات باز کرده ؟

به سختی بلند شدم هنوز بدنم کرخت بلند شدم به سمت دستشویی رفتم و اب به صورتم زدم تا از این حالت کرختی دربیام احساس میکردم به دوش گرفتن نیاز دارم اما لباس نداشتم .

با ناراحتی از اتاق بیرون اومدم که با دیدن لباسای تا شده روی مبل گوشه اتاق یادم اومد واسم لباس گرفته به سمت لباسا رفتم از بینشون یه شلوارک راحت و یه تاپ به همراه لباس زیر برداشتم

با یاد اوری این که اسکات اینا رو خریده صورتم قرمز شد

+ خاک تو سرم ، خیلی خجالت اوره

سریع به سمت حموم رفتم و یه دوش درست حسابی گرفتم کبودیای بدنم یکم کمتر شده بود اما یه سری زخما هنوز تازه بود .

با صدای در حموم از ترس جیغ زدم

اسکات: اونجایی ؟

+ ارههه ترسوندیم

اسکات: کل خونه رو دنبالت گشتم

تاپ و شلوارک رو پوشیدم سریع و در حموم رو باز کردم
با قیافه نگران بهم زل زد و گفت: فقط ترسیدم

+ نیاز به حموم داشتم

لباسای کثیفمو داخل لباسشویی انداختم و از حموم بیرون اومدم ‌

اسکات: سر درد دیگه نداری؟
+ نه
اسکات: بیا این پمادا رو روی زخم و کبودیات بزنم
+ خودم میزنم
اسکات: روی کمرت چندتا جای زخم و کبودی هست
+ باشه

به سمت پذیرایی رفتیم روی مبل نشستم و گفتم : نمیخوام اذیتت کنم

اخم کرد کنارم نشست و گفت : ببین ما با هم دیگه دوستیم منم قرار نیست اذیت بشم اگه اذیت شدم بهت میگم مدام این حرفو تکرار نکن

لباسمو بالا زد و مشغول مالیدن کرم نا خوشایند به پوستم شد

اسکات: میدونی که پرونده گم شدنت هنوز بازه و از طریق پلیس فدرال داره پیگیری میشه

+ میدونم

اسکات: من با یه دوست حرف زدم باعث شد چند روزی وقت بخرم که یکم وضعیتت بهتر بشه و فکر میکنم الان وقت خوبی باشه که باهات صحبت کنه و این پرونده بسته بشه به اظهارات تو نیاز دارن

دستپاچه شدم و گفتم: اونا منو میبرن؟

اسکات: نه میاد اینجا

+ باشه

اسکات: هیچ کس نمیتونه تو رو از اینجا ببره

مشغول بافت موهام شد خیلی بی سر و صدا و مهربون رفتار میکرد انگار یک تکه بلور ظریف و شکننده ام که هر لحظه ممکنه بیفته بشکنه

مجموعه گودال سیاهWhere stories live. Discover now