د.ا.د سوفیا
با احساس باد خنکی که توی صورتم خورد چشمامو باز کردم
پنجره باز بود ، من باز نکردم یعنی اسکات باز کرده ؟به سختی بلند شدم هنوز بدنم کرخت بلند شدم به سمت دستشویی رفتم و اب به صورتم زدم تا از این حالت کرختی دربیام احساس میکردم به دوش گرفتن نیاز دارم اما لباس نداشتم .
با ناراحتی از اتاق بیرون اومدم که با دیدن لباسای تا شده روی مبل گوشه اتاق یادم اومد واسم لباس گرفته به سمت لباسا رفتم از بینشون یه شلوارک راحت و یه تاپ به همراه لباس زیر برداشتم
با یاد اوری این که اسکات اینا رو خریده صورتم قرمز شد
+ خاک تو سرم ، خیلی خجالت اوره
سریع به سمت حموم رفتم و یه دوش درست حسابی گرفتم کبودیای بدنم یکم کمتر شده بود اما یه سری زخما هنوز تازه بود .
با صدای در حموم از ترس جیغ زدم
اسکات: اونجایی ؟
+ ارههه ترسوندیم
اسکات: کل خونه رو دنبالت گشتم
تاپ و شلوارک رو پوشیدم سریع و در حموم رو باز کردم
با قیافه نگران بهم زل زد و گفت: فقط ترسیدم+ نیاز به حموم داشتم
لباسای کثیفمو داخل لباسشویی انداختم و از حموم بیرون اومدم
اسکات: سر درد دیگه نداری؟
+ نه
اسکات: بیا این پمادا رو روی زخم و کبودیات بزنم
+ خودم میزنم
اسکات: روی کمرت چندتا جای زخم و کبودی هست
+ باشهبه سمت پذیرایی رفتیم روی مبل نشستم و گفتم : نمیخوام اذیتت کنم
اخم کرد کنارم نشست و گفت : ببین ما با هم دیگه دوستیم منم قرار نیست اذیت بشم اگه اذیت شدم بهت میگم مدام این حرفو تکرار نکن
لباسمو بالا زد و مشغول مالیدن کرم نا خوشایند به پوستم شد
اسکات: میدونی که پرونده گم شدنت هنوز بازه و از طریق پلیس فدرال داره پیگیری میشه
+ میدونم
اسکات: من با یه دوست حرف زدم باعث شد چند روزی وقت بخرم که یکم وضعیتت بهتر بشه و فکر میکنم الان وقت خوبی باشه که باهات صحبت کنه و این پرونده بسته بشه به اظهارات تو نیاز دارن
دستپاچه شدم و گفتم: اونا منو میبرن؟
اسکات: نه میاد اینجا
+ باشه
اسکات: هیچ کس نمیتونه تو رو از اینجا ببره
مشغول بافت موهام شد خیلی بی سر و صدا و مهربون رفتار میکرد انگار یک تکه بلور ظریف و شکننده ام که هر لحظه ممکنه بیفته بشکنه