part36

1.2K 53 20
                                    

+ نههههههه

ویلیام: صبر کن فقط یکم

+ گفتم نههه

ویلیام:اون وقت چراااا؟

+ چون که بالا میارم

ویلیام: ایم فقط یه لیوان شیر کوفتیه که باید بخوری

+ داخلش زرده تخممم مرغههههه

ویلیام: اگه نخوری به زور میریزمش توی حلقت

یهویی یکی از پشت منو محکم گرفت

+ آدولفففففف از پشت بهم خنجر زدیییی

آدولف: متاسفم خانوم ولی تجویز پزشکه‌

ویلیام به سمتم اومد و لیوان رو به لبام نزدیک ‌کرد‌ و گفت: اگه یه قطره اش بریزه من میدونم و تو .

مجبورم کرد تا قطره آخر رو بخورم
اشک از چشمام راه گرفت
لیوان رو ‌برداشت و با دستمال دور دهنمو ‌پاک کرد به زور جلوی‌ خودمو گرفتم تا عوق‌ نزنم

آدولف ولم کرد و گفت: خیلی سختش میکنی ریس به خاطر ورزش کرد و عضله سازی سفیده تخم مرغ میخوره

به سمت مبل رفتم و نشستم

آدولف : میرم تدارک شام ببینم

+ فقط اومده بود منو بگیره

ویلیام : فوق العاده اس

+ بیا اینجا

به سمتم اومد کتشو در اورد و کنارم نشست به سمتش رفتم و مثل یه بچه توی بغلش دراز کشیدم .

محکم منو به خودش فشار داد وگفت: باید بچمون قوی بشه

+ با ساموئل حرف زدی ؟

جوابمو نداد

+ ویلیام

ویلیام: خب مادرت یکم از این که بارداری و یه جورایی دزدیدمت و تو رو به اسپانیا آوردم ناراحته ولی گفته خودم با نلی تماس میگیرم

+ من ۲۴ سالمه بچه ۱۶ ساله نیستم.

پیشونیمو بوسید و گفت: مجبوره که قبول‌ کنه وگرنه ‌دخترش و نوه اش رو از دست میده .

به نظرت خطری منو تهدید میکنه؟

اخم کرد و گفت: من همچین اجازه ای نمیدم . فهمیدی ؟

+ فقط همینجوری پرسیدم ...‌

ویلیام: نمیخوام دیگه بپرسی.... من از تو محافظت میکنم .

دستشو روی صورتم گذاشت و ‌ گفت: اینجا رو دوست داری؟

+ فوق العاده اس

ویلیام: دوست داری پسرمون رو اینجا به دنیا بیاریم

+ من دوست دارم هر جا تو‌ هستی باشم پس فرقی نداره .

ویلیام: بعد از قراره که چند نفر به دیدنم بیان‌... نمیخوام بیای پایین هر صدایی شنیدی توی‌ اتاقت‌ بمون باشه ؟

مجموعه گودال سیاهWhere stories live. Discover now