'پارت11'

227 60 14
                                    

+ چانیول +

_ پول من کجاست؟

از نگهبانای سوهو رد شده و تو یه اتاق بزرگ که دفتر کارش بود ایستاده بودم. اونجا یه میز بزرگ و پر از کاغذ قرار داشت و سوهو به همراه برادرش اونجا نشسته بودن. اون سرشو بلند کرد. چشماش از شدت خشم می سوخت. اون مردی قوی با شونه های پهن عضلانی بود. حالت صورت نامشخصش ازش یه مرد قابل احترام ساخته بود، اما اون هیچ مدله باهام جور در نمیومد.

+ دست از آسیب زدن به افراد من و به زور وارد شدن به اینجا بردار!

خودکارش رو انداخت.

+ مثل آدمای عادی وارد اینجا شو!

_ ولی اینجوری بیشتر کیف میده!

به سمت باری که کنار پنجره بود رفتم و برای خودم اسکاچ با یخ ریختم. روی مبل راحتی نشستم، انگار که مالک اینجا هستم. 

_ به علاوه این به تو میفهمونه نگهبانات چجوری هستن.تو باید مردای بهتری استخدام کنی یا شاید حتی تعداد بیشتری، البته اگه بخوای مزاحما رو دور نگهداری!

+ نمیخوام خیلی مشکوک بنظر برسم. در هر حال، ما فقط یه کارخونه ی پاستاسازی داریم.

درحالیکه دستام دور لیوانم حلقه شده بود، به سمت جلو خم شدم.

_ بذار یه چیزی رو بهت بگم!

لحظه ای مکث کردم.

_ مردایی که واقعا توانا هستن، هیچ اهمیتی نمیدن. اونا بدون شک قوی هستن، اونا چیزایی دارن که باید ازشون محافظت بشه و اونا از اینکه این رو نشون بدن نمی ترسن. توام یه روزی به اون مرحله میرسی، هنوز خیلی تازه کاری!

سوهو درحالیکه یه ابروش رو بالا داده بود، گفت:

+ خیلی تازه کار؟ فکر نکنم یه تازه کار همچین پولی که من فقط تو این ماه دراوردم رو بدست بیاره، تولیدات ما بی نقصه... دقیقا مثل پاستاهامون.

_ داریم درمورد چه مبلغی حرف میزنیم؟

من تا الان یه کلمه هم با برادرش حرف نزده بودم. اون حتی از سوهو هم کم حرف تر بود و اونطرف میز نشسته بود. اون شبیه سوهو بود، با همون صورت خوش قیافه کره ای و فک محکم.
سوهو بلند شد و یه پوشه از قفسه برداشت، پوشه رو باز کرد و جلوی من گذاشت.

+ خودت ببین.

من هر روز با اعداد و ارقام سر و کار داشتم و خیلی زود ارقام رو حساب کتاب کردم.

_ این سود حداقل پنج میلیونه.

* درسته.

سوهو غرورش رو پنهان نکرد.

+ خیلی نزدیکه.

_ که به این معنیه که شماها یه کسب و کار خوب برای خودتون ساختید.

𝐓𝐡𝐞 𝐒𝐤𝐮𝐥𝐥 𝐊𝐢𝐧𝐠Where stories live. Discover now