PART 1

400 46 17
                                    

سلام🙂✌️نارکو صحبت میکنه
قبل از اینکه حتی استارت بزنید.
این فیکشن ترجمه ای هستش و چهارمین کار ترجمه ام بعد از 
Only you, Mafia, Forbidden touches
محسوب میشه.
توی توضیحات فیکشن اخطار های لازم رو داده بودم و الان نیاز نمی بینم که بخوام باز تکرار کنم.
این فیکشن هر پنج شنبه اپ میشه اما چون سه تا فیکشن نیمه کاره دیگه هم دارم ممکنه بعضی روز ها بدقولی کنم. بهرحال سعیم میکنم که اپ منظمی داشته باشیم‌.
این فیکشن یه فیک شدیدا طولانیه که فکر میکنم حالا حالا قراره همراهتون باشه.
می تونید پی دی اف این فیک رو توی چنل
@ultrafiction
پیدا کنید❤️
ووت و فالو فراموش نشه!
.
.
.
.
‌.

.

هنوز وحشت زده و گیج بودم، همینطور مجله لعنتی رو ورق می زدم. چرا رئیس کوفتی انتشارات اصرار داشت که مجله کم و کسری داره؟
-کیرم توش.
داشتم به مرز جنون می رسیدم. خودم نشگون گرفتم، متعجب از اینکه چه مرگم شده.
صدای قدم های کمرنگی که نزدیکیم متوقف شد. ابروهام از کنجکاوی بالا اوردم تا اون رو ببینم.تیانگ بود؛ کاراموز جدید انتشاراتیمون.
به ناگه تغییر کردم و بهش لبخند زدم. بهرحال اون فقط یه بچه بود قرار نبود که تمام عصبانیت و خشمم رو سرش خالی کنم. ما، بهرحال، خیلی نزدیک بودیم. اون من رو یاد برادر کوچیکترم می انداخت.
-بکهیون هیونگ! حالت خوبه؟ ولی زیاد به کار کردن عادت نکن! چرا همگیمون امشب به نزدیک ترین بار نریم؟ بیاید جشن بگیریم! مگه نه، بچه ها؟
تیانگ بلند اعلام کرد تا توجه همه به خودش رو جلب کنه.
با زبونم صدایی دراوردم. این بچه تنها یه هدف توی ذهنش داشت: خوشگذرونی
-واو! ته، چه ایده خوبی! بیا پارتی رو شروع کنیم رئیس. ما برای سال ها  همدیگه رو ندیدیم!
یکی از اعضای تیم این حرف رو زد.
عالی شد. فکر می کردم اونا فراموش کردن که جایگاه بالاتری ازشون دارم ولی هنوز فکر می کردم رئیس صدا زدنم دیگه بیش از حد بود.
-ایا همتون دیوونه شدید؟ مدیر کل من رو توبیخ کرده و شما می خواید با پارتی گرفتن بهم تسلیت بگید؟ چه همکار هایی!
اهی کشیدم و چشم هام چرخوندم.
-یالا بکهیونی! تو تنها کسی هستی که این وسط بهش برخورده. ما هنوز توی خط فروش بهترین هستیم. نگران مدیر نباش. اون فقط یه زن بداخلاقه و بهت حسودی میکنه.
مارگا این رو گفت بقیه زیر خنده زدن.
-دقیقا، ما دلمون برات تنگ شده، بک کونی! بچه نباش ما هممون می دونیم چه هرزه شیطونی توی کلاب هستی.
چشم هام برای تن تنگ کردم. سعی میکردم بهش بفهمونم که کارش ساختست ولی اون فقط با یه نیشخند کلفت بهم جواب داد.
حدس می زدم دیگه چاره ای ندارم. وقتی گفتم تمام این موقعیت یه جهنم به تمام معناست کاملا جدی بودم. مست کردن بهترین راه برای موسیقی زیاده!
اهی کشیدم.
-باشه،
از جا بلند شدم و بلند فریاد کشیدم.
- بیاید بریم کون هامون تکون بدیم!
بقیه پشت من تکرار کردن و اعتراضاتم همین چند دقیقه پیش به پیروزی بدل شد.
همینطور بهشون نگاه کردم و سرم به چپ و راست تکون دادم.

Paint Me Darker Место, где живут истории. Откройте их для себя