part 7

123 19 0
                                    

بکهیون بخاطر رفت و امد هایی که به کمپانی گروه ان ان جی داشت، داشت هفته جهنمی ای رو میگذروند. رفتار های اون چانیول لعنت شده داشت کنجکاویش رو تحریک می کرد.  احتمالا داشت از کنجکاوی جون می داد.
به عنوان نشونه ای از تموم کردن کارش پشت میزش زمزمه کرد چرا که کارش به ان ان جی مربوط بود و بالاخره چانیول کارش تموم کرده بود.
نمی تونست بشینه و رفتار های عجیب غریبش رو تحمل کنه.
وقتی صدای بلند در زدن رو شنید از روی صندلیش بلند شد.  به تیونگ نگاهی کرد.
-حالا چی ته؟هوی! من وحشتناک خستمه
این رو گفت و دستش جلوی صورت تیونگ تکون داد.
-هیونگ، ما باید بخاطر تلاش هات بهت تبریک بگیم! زودباش، سر ناشر می خواد ما رو دعوت کنه بار! خودت رو جمع و جور کن.
-ووووووووو!!!! به نظر کلی خوش میگذره!
-معلومه، قراره کلی پسر خوشتیپ و جذاب ببینیم.
مارگ بلند گفت:
-حشریتم زده بالا
-و می دونی چی شده؟ خانم جانگ بهمون قول داده که ببرتمون به باکلاس ترین کلاب توی سئول. قطعا پر از میلیونر و بیلیونراست.
بکهیون فقط به شوق و ذوق همکار هاش نگاه می کرد. وقتی الکل رو دید اخمی کرد. دلش می خواست از دست سردرد شخمیش راحت بشه. سرش رو تکون داد. نمی تونست دوباره مستی و نئشگی رو تحمل کنه و احتمالا یه قتل دیگه درست جلو چشمش.
-بکهیون هیونگ؟ میشه لطفا توهم بیای؟ من تنها میشم. من بین همتون کوچیک ترینم. چی میشه اگر مست بشم و بهم تجاوز کنن؟
-بهت تجاوز کنن؟
این رو گفت و صورتش توی هم رفت.
-به فانتزی سازی ادامه بده، بیشتر به این میخوره که تو به یکی تجاوز کنی، ته
تهیونگ چیزی نگفت فقط لب هاش رو جلو اورد و چشم های پاپی طورش رو نشون بکهیون داد.
-لطفا هیونگ، اگر نوشیدنی نخوری مشکلی پیش نمیاد. فقط باهام بیا.
-پس تو دلت محافظ میخواد.
و هیستریک خندید.
تیونگ دوباره التماس کرد:
-میشه لطفا هیونگ؟ چبل!!
-بک، راه بیا دیگه. ما نمی تونیم بدون سر ادیتور قابل اعتماد و نمایندمون بریم.
تن این رو گفت و بقیه هم تایید کردن.
بار دیگه بدون هیچ انتخاب دیگه ای مونده بود. فقط می تونست امیدوار باشه که دوباره اتفاق نیوفته.
***
چانیول همینطوری روی تخت دراز کشیده بود و به سقف نگاه می کرد. زمان زیادی بود که دختر ها رو به عمارتشون می اورد و تمام حاشیه و سوراخ هاشون رو به فاک می داد.
خدمه اش اذیت نمی شدن چون به کارهاش عادت کرده بودن. دیدن دخترا همین اطراف و شنیدن و دیدن بفاک رفتنشون روی راه پله، بالکن و میز...
به محض احساس کردن سختی میون پاهاش چانیول فحش داد.
لعنت! نیاز داشت خودش رو رها کنه از طرفی روی مودی نبود که به دخترها زنگ بزنه و بفاکشون بده.
نه تا زمانی که می تونست از دستشویی استفاده کنه.  تلفنش به یکباره زنگ خورد و اون سریع جواب داد.
-چانیول، جونگینم. خیلی وقته دور هم جمع نشدیم و کلوپ نرفتیم. همه قراره اینجا سر یه ساعت خاص جمع بشیم. من، کیونگسو، جونمیون، جونگده. لی و زیتائو بهم قراره بیان. دلت نمیخواد همراهمون بیای؟
چانیول نفس عمیقی کشید و به سرعت بله گفت.
دلش میخواست کسی رو بکنه چرا که همین الانشم داشت بخاطر رویاهای خیسش زجر می کشید.
چانیول به همون بار رسید. جایی که خودش و دوستای نزدیکش بعد از یکساعت رانندگی به اونجا می رفتن و خوش میگذروندن.
ماشینش رو پارک کرد و بیرون اومد. تیشرتش رو درست کرد... بله، یه تیشرت سفید اورسایز پوشیده بود. ساعت مچیش رو چک کرد و متوجه شد تازه ساعت نه.
هر دو دستش رو توی جیب های شلوار جین زاپ دار ابیش برد. از پوشیدن این مدل لباس ها خوشش می اومد. بدنش بخاطر پوشیدن کت و شلوار و لباس های رسمی داشت اذیت می شد.
بالاخره وارد کلوپ شد و بانسر ها اون رو به عنوان شخص وی ای پی شناسایی کردن.
در مقابلش تعظیمی کرد و چان داخل شد.
صدای اهنگ بیش از اندازه بلند بود. همه در میون نور های نئونی کلوپ درحال رقصیدن و کون پاره کردن بودن. مخصوصا دخترها.
به ارومی سمت شلوغی قدم گذاشت. قد بلندش کارش رو راحت تر می کرد و اینطور تونست به اسونی دوست هاش رو پیدا کنه.
دختر ها  سرشون رو بر میگردوندن تا فقط نگاهی بهش بندازن. چان هم سریعا چشمکی یا نیشخندی می زد که باعث خنده های ریزشون می شد.
نگاهی به اطراف انداخت و دوست هاش رو دید که دور یه میز نشستن. جونگین به نشون بیا اینور براش دست تکون داد.
-لعنت پارک، خیلی وقته ندیدمت.
زی تائو اونو مثل داداشش بغل کرد. چان خیلی ساده ضربه ای به پشت کمر تائو زد.
جونگده اضافه کرد.
-تو زیادی گرفتار زندگی مدیرعاملیتی. به حدی که دوست هات فراموش کردی.
- اوپس، کونی ها اروم باشید. توی یک کلام من هنوز زنده و حشریم.
جونمیون سری تکون داد.
-چیزی که انتظار می رفت. حشری مثل همیشه.
چانیول انتخاب کرد تا وسط بشینه اینطور می تونست زمین رقص رو ببینه.
همینطور که نگاهش به جمعیت بود لیوان ابجویی برداشت وسر کشید.
همینطور یشینگ چیزی توی گوشم گفت که باعث شد نیشخند بزنم.
-خانم ها بخاطر حضورت هی روشون برمی گردونن سمت ما. به نظر دلیل این علاقشون چی می تونه باشه؟
ییشنگ این رو گفت و معصومانه عقب نشست.
احساس می کرد دلشون میخواد توسطش به فاک برن. چی می تونست باشه؟
به کاناپه تکیه داد و دست هاش روی تاجی کاناپه گذاشت و چشم هاش تنگ کرد و همه رو از نظر گذروند.
یکم دیگه ابجو خورد و اطراف گشت تا کسی رو پیدا کنه که کردنش براش لذت بخش باشه.
نزدیک بود قلپ دیگه ای از ابجوش رو بخوره که کسی توجه اش رو جلب کرد.
پولوشرت مشکی ای پوشیده بود و سه تا از دکمه هاش باز بودن. سینه شیریش کاملا معلوم بود. موی قهوه ای نرمش و چوکر لعنتی مشکیش دورگردنش و اون خط چشم فوق جذاب.
نگاهم سمت پاهاش رفت. شلوار  اسکینی جینش....
تمام حرکاتش رو به صورت اسلوموشن می دید، دست زنونه لاغرش رو توی موهاش کرد و اونو به عقب برد تا از کاور کردن چشم هاش جلوگیری کنه.   خسته و غیر قابل دسترس به نظر می رسید.  از طرز راه رفتنش به این باور رسیده بود که مسته.
***
به یکباره احساس می کرد عرق کرده.  عرق به ارومی روی قفسه سینم می غلتید. در برابر صحنه ای که در مقابلش بود نمی تونست کاری غیر از گاز گرفتن زبونش کنه.

Paint Me Darker Where stories live. Discover now