تهیونگ گیج شده:« ها؟» و به دور شدن بدون توضیح جونگکوک خیره میشه.
کیم مسیر قدمهای پسر کوچکتر رو دنبال میکنه و با ترسی که آروم آروم توی بدنش رخنه میکنه میفهمه اون داره به سمت بکیونگ قدم بر میداره.وحشت زده از جاش میپره و دنبالش میکنه.
وقتی بهشون میرسه که نگاه پر خصومت جونگکوک و بکیونگ بهم قفل شده و سونوو گیج و کنجکاو به منظره ساخته شده توسط اون دو نفر نگاه میکنه.بکیونگ دندونهاش رو، روی هم میسابه:« ازت پرسیدم داری چیکار میکنی؟» و محکم بازوی جئون رو توی مشتش میگیره؛ برعکس اون جئون با خونسردی تمام بازوش رو از بین انگشتهای قرمز شده از فشار بکیونگ بیرون میکشه و وسایل تهیونگ رو دونه به دونه توی کیفش جا میده.
جونگکوک:« فکر میکنم اونقدر واضح باشه که بدون سوال بشه فهمید.» و با لحن قاطع و شمردهای ادامه میده:« دارم وسایل کیم تهیونگ رو جمع میکنم.»
تهیونگ:« جونگکوک دیگه کافیه.» کنار پسر کوچکتر میایسته و با ضربان قلبی که انگار میخواست قفسه سینهاش رو بشکافه و روی زمین بیوفته، نگاهش رو بین اون دو نفر میگردوند.
جئون همچنان آرومه، بیتوجه به بال بال زدنهای تهیونگ خودکار مشکی رو از روی میز برمیداره و بهش نشون
میده :« هیونگ! این مال توئه؟»تهیونگ ناخداگاه گوشه بیرون زده تیشرت رو بین انگشتهاش میگیره:« آره.»
جونگکوک خودکار رو توی جامدادی قهوهای رنگ می اندازه و زیپش رو میبنده.
بکیونگ به فاصله کم و تنش بین اون دو نفر نگاه میکنه و از عصبانیت پره های دماغش بزرگ میشن:«کیم فاکینگ تهیونگ.» با خشمی که تهیونگ رو مجبور به یک قدم عقب نشینی میکنه، میپرسه:«این کیه؟»کیم دستپاچه میشه و نمیدونه چی جواب بده:« آممم..اینــ.. یعنی ایشون...»
جونگکوک همونطور که کیف تهیونگ رو برمیداره و با دست آزادش به طرف بکیونگ میگیره:« جئون جونگکوک، دانشجو انتقالی ترم سوم.»
بکیونگ اجازه ادامه صحبت رو بهش نمیده:« من با تو حرف نمیزنم.» از جاش بلند و میز رو دور میزنه تا بتونه کنار تهیونگ بایسته:« این کیه؟ دوست پسر جدیدت؟»
جونگکوک بازو کیم رو میگیره و از سر راه بکیونگ کنار میکشه و خودش جاش رو میگیره:« فکر نمیکنم این اصلا به تو ربطی داشته باشه.»
سونوو با صدای بلند نفس میکشه و جلوی دهنش رو میپوشونه. تهیونگ نمیتونه به گوشهاش اعتماد کنه، از اینکه جونگکوک جرئت کرده با به ارشد اینطور صحبت کنه. اونم ارشد شناخته شدهای مثل بکیونگ.
این حرکت جئون رو وارد لیست سیاه خیلی از دانشجوها میکنه.عذاب وجدان به سراغش میاد:« جونگکوک» اینبار لبه لباس پسرکوچکتر رو میگیره و میکشه :« ببخشید ما..»
YOU ARE READING
«𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢|باریکهایازنور✔︎»
Fanfiction[ اتمام یافته⛔] 𝐅𝐢𝐜 𝐍𝐚𝐦𝐞: 𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢 𝐆𝐞𝐧𝐞𝐫: 𝐑𝐨𝐦𝐞𝐧𝐜𝐞, 𝐩.𝐥 𝐥𝐢𝐟𝐞, 𝐬𝐦𝐮𝐭🔞 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯🧑🤝🧑 𝐔𝐩𝐓𝐢𝐦𝐞:_ 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: _𝐑𝐞𝐝𝐐𝐮𝐞𝐞𝐧⚜️