part6 (kv)

341 37 1
                                    

فقط ۱۰ ثانیه از بیدار شدن امگا گذشت که شروع به گریه کردن کرد.درد گردنش امونش و بریده بود و از طرف دیگه فکر اینکه چیشد ک مارک شد و چرا و قراره چی بشه باعث میشد نتونه دست از گریه کردن برداره.

با صدای باز شدن در از جاش پرید و به تنش که فقط با باکسر پوشیده شد بود و سینه هاش که کاملا برهنه بودن با استرس نگاه کرد.

دستاش بسته بود! اینو زمانی فهمید که میخواست سینه اشو از آلفا قایم کنه و وقتی متوجه شد کاری از دستش بر نمیاد با چشمای اشکی که برای آلفا خط و نشون میکشید بهش خیره شد.

آلفا در حالی ک ابرو هاش و سمت هم کشیده بود بالا سر پسر ایستاد و با خشمی ک سعی در کنترلش داشت متقابل نگاهش کرد.

+چرا مارکم کردی عوضی!؟

همین جمله‌‌ی گستاخ کافی بود که جونگکوک افسار خودشو از دست بده و به پسر حمله ور شه. روش خیمه زد از بین دندوناش غرید.

-که میخاستی با نیومن بری؟
چه هرزه ای هستی.
فقط یک ساعت بس بود که به متجاوزت پناه ببری؟
بهم بگو چه وعده ای بهت داد که انقد راحت قبول کردی؟

گریه‌ی تهیونگ شدت گرفت!هق های بلندش و خفه کرد و با پاهاش تلاش کرد که جئون و کنار‌ بزنه.

+عوضی
به چه جرعتی مارکم کردی؟
من دلم مارک نیومن میخاست!
مارکت و نمیخام آلفا!!

آلفا برای ثانیه ای فقط پلک زد و بعد روی رون های امگا نشست و نیشخندی زد.

-حق حرکت نداری!
سیر تا‌ پیاز وعده های نیومن و میخام بشنوم!!

جونگکوک از سلطه‌ی صدای آلفاش استفاده کرد تا تهیونگ و کاملا تحت کنترل خودش در بیاره. بدن پسر دیگه تقلا نمیکرد و فقط و فقط اشک میریخت. چه حقارتی!

+و-وعده ای در کار نبود آلفا
این خودم بودم که با دیدن نیومن ازش درخواست نوشیدنی کردم..

جونگکوک در طول صحبت امگا بدون اختیار روی حرکات گرگش روش خم شد و زبونش و بین سینه هاش حرکت داد و با تموم شدن جمله تهیونگ ، مرد فشار محکمی با گرفتنش به سینه هاش وارد کرد.

+وقتی که شروع به نو-شیدن کردیم
من به فرما-نده نیومن گفتم که قبول کردم که مار-رکم کنه و باهاش میرم..

تهیونگ سانسور کرد. به خاطر کنترلی که آلفا رو امگاش داشت نمیتونست دروغ بگه.اما میتونست کامل تعریف نکنه..

جونگکوک دلش میخاست دست از این بچه بازی برداره. واقعا میخاست. اما بعد این جمله مگه میشد؟ نیومن رقیبش بود،دشمنش بود..
ولی امگاش با خواست خودش تصمیم به ترک کردنش و ترجیح دادن دشمنش گرفت!
و چی از این بیشتر میتونست ابهت و آبروی فرمانده جئون و به خاک بماله؟

-میدونی امگا
میخاستم به خودمون فرصت بدم..
اما تو خودت ثابت کردی لیاقت چیزی جز زیرخواب بودنو نداری!

تهیونگ عصبی شد. کی به کی میگفت؟ خودش بود که هرز میپرید و هردقیقه به یه نفر وعده رابطه میداد. اونوقت اون زیرخواب بود؟

+حق نداری دستتو به من بزنی جئون جونگکوک!
دستت بیشتر از تن من هرز پریده
مطمئنم خودتم نمیدونی چند نفر تا الان بدنشون زیر این دست پیچ و تاب خورده!

اینطوری نبود که جونگکوک از اول این قدرت و داشته باشه. اون جون کنده بود تا فرمانده پک شد. جون کند تا این همه احترام برای خودش بخره و امگاش یه شبه داشت به اندازه هر بی احترامی که تا الان نشنیده بود حرفاشو تو سر آلفاش میکوبید.

آلفا از روی امگا بلند شد و گگ متوسطی از کشو کنار تخت خارج کرد و با نیشگون گرفتن از پهلو های امگا اون و به دهنش بست.

-نمیخام صداتو بشنوم.
دلم میخاد بدونم گرگِ تو راتم چقدر از امگاش عصبیه..
نظرت چیه بلک بری؟

کامنت پلیز.

Black berryWhere stories live. Discover now