[ ستاره یادت نره ^_^]
...
□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□
...
طول راهروی اتاق و رد کرد و با رسیدن به در اتاق اونو با شتاب باز کرد که صحنه ی ...خب...
جذابی به چشم هاش خورد...نیشخند زد و به بدن نیمه برهنه تهیونگ نگاه کرد که فقط یه باکستر مشکی پاش بود...
عوضی چه هیکلی داره...
-اووووو...تهیونگ حوله ی کوچیک و از دور گردنش باز کرد...دیگه عادت کرده بود به گاو بودن جیون.
سشوارِ روی میز و به برق زد.-چیه مث بز ذول زدی به من؟
جیون تک خنده ای کرد و تکیش و از چهارچوب در برداشت.
قدمی تو اتاق برداشت : از بس جذابی چشمام کنترل ندارن.تهیونگ نگاه چپی از تو ایینه بهش انداخت: قدرت لاس زنیت افتضاحه.
جیون لباش و اویزون کرد که قیافش به شدت کیوت شد.-بلد نیستم...وقتی بخوام با کراشم لاس بزنم قطعا ازم نا امید میشه نه؟
تهیونگ سرش و تکون داد: بدبخت کسی که تو روش کراش داری.-میشناسیش.
-میدونم...لیسا بهم گفت کیه.
جیون جلو رفت و با ذوق گفت: به هم میایم؟
تهیونگ برگشت و نگاه کلی به سرتا پای جیون انداخت: تو و جیمین...هی...بدک نیستین.-بهم یاد بده چطور باهاش لاس بزنم.
گفت و نیشخندی به رویِ تهیونگ زد...قطعا پسر مهارت بالایی تو این کار داره چون فقط با یه نگاه هم میتونه طرف مقابلش و به زانو دربیاره.تهیونگ ابروهاش و بالا داد: من بهت یاد بدم؟
جیون خبیث گفت: کسی که تونسته جعون جونگکوک اعظم رو تور کنه قطعا مهارت خاصی تو این زمینه داره مگه نه؟در ثانیه لبخند تهیونگ محو شد ...
نفس عمیقی کشید و سعی کرد اروم باشه...
بازم جعون جونگکوگ...جیون منتظر به پسر بزرگ تر خیره بود...هنوز هم میخواست بهش یاد بده چطور باید با کراشش لاس بزنه.
تهیونگ نگاهش و بعد مکثی بالا اورد و تو چشم های جیون خیره شد...اینقدر عمیق که جیون یکه ای خورد...
تهیونگ قدمی سمتش برداشت و اینقدر جلو رفت که جیون برای اینکه پسر بهش نخوره عقب عقب رفت...
چشماش درشت شده بود و به کارای تهیونگ خیره بود.کمرش به دیوار خورد که بلافاصله تهیونگ بهش چسبید و دستاش و کنار بدن و سرش رو دیوار پین کرد...
-...تهیونگ!!!!
پسر با نیشخندِ رو لباش خیره به لب های جیون سرش وجلو برد و کج کرد...
دیگه نمیتونست شکه تر از اینی که هست بشه...
به قدری شوکه که بدنشم خشک شده بود...تهیونگ با سرگرمی به چشم های گرد جیون خیره شد و دستش و اروم از ناف تا سینه ی پوشیده شده از لباسِ جیون کشید...
YOU ARE READING
My Sin
RomanceVkook [completed] -من از ماشینت سواری گرفتم کیم... -میتونستی با صاحبش انجام بدی جعون... ... -ازت خواستم بمونی... -اره ازم خواستی... اما قرار نیس خواسته هاتو براورده کنم... ... دو نفر... از دو خانواده ی متفاوت... پشت نقاب سادگیشون یه شیطان پرورش داد...