...
شلوار زاپ دار مشکی، همراهه پیرهن مردونه ی مشکی پوشید...لباس و داخل شلوارش برد و با بستن کمربند ظریفی، کت جین سفید رنگی رو روی لباسش پوشید...موهاش و یه ور روی پیشونیش ریخت و به ساعت مچیش نگاه کرد...
یک ربع مونده بود به ۷...
الانا دیگه تهیونگش باید میومد...در کشویِ کنسول و به امید پیدا کردن ایرپادش باز کرد که همزمان شد با به صدا دراومدن صدای زنگ گوشیش...اونم تو فاصله ی دوقدمی...
پوف کلافه ای کشید و گوشیه روی تخت و برداشت و به اسم کسی که زنگ زده نگاه کرد...
جیمین بود...تماس و وصل و اونو دم گوشش گذاشت...
-بگو...
-خاک تو سرت...با بزرگ ترت درست صحبت کن خرگوش زشت.
خنده ای کرد: جیمین واقعا زنگ زدی قوانین ادب و برام شرح بدی؟-اه خدایا...تهیونگ چطور تحملت میکنه؟
اخم کرد: همونطور که جیونه بدبخت قراره تورو تحمل کنه.
-بحث کردن باهات بیفایدست...اصن نباید بهت میگفتم با جیون اوکی شدم.جونگکوک با تعجب تک خنده ای کرد: جیمین توی گروه خبر رابطه ی چند ساعتتون و اومدی جار زدی...اگه نمیخواستی به منم بگی تهش من تو گروهم جوجه رنگی.
-نیمیخاسی بی مینیم بیکی تیهیش مین تی گیروهم جیوجه رینگی 🦖.
جونگکوک خودش و از پشت روی تخت انداخت که ناخداگاه درد کمرش باعث شد تیری بین مهره های کمرش بکشه و اخش دربیاد.جیمین با خنده گفت: چیشد؟...میگن چوب خدا صدا نداره همینه.
-ببند...کمرم تیر کشید.
-اووووو...میبینم تهیونگ خیلی بهت سخت گرفته بیبی.-جیمین ببند دهنتو...حالا نوبت توهم میرسه اونوقته بیام مسخرت کنم.
خنده ی بلند جیمین یکهو تموم شد و صدای نگرانش تو گوشای جونگکوک پیچید.-میگم جونگکوک...چیزه...من خب چیزی نمیدونم از اینجور رابطه ها...یعنی میدونما ولی خب تاحالا نشده من چیز باشم...همون...
کوک با خنده گفت: چی میبینم؟...جوجه رنگیمون ترسیده؟-ساکت شو...خب میدونم که تاپما...ولی خب بازم...
-چی؟ چی دوباره بگو...(خنده) خدای من...تو هیکلِ جیون و مگه ندیدی؟..انتظار داری با این هیکلش بیاد زیر تو؟صدای کلافه ی جیمین باعث شد خندش و بخوره و جدی بشه.
-کوک واقعا میترسم...نه اینکه نخواما، خب تاحالا تجربش و نداشتم...مسیح، واقعا دلشوره دارم.-میفهمم جیمین...نگران نباش اولش شاید در حد مرگ درد بکشی ولی خب بعدش عادت میکنی از اون به بعد فقط لذته.
-جونگکوک میشه یه بار تو عمرت جدی باشی؟
-به خدا جدیم...
-فاک؟...یعنی اینقدر درد داره؟
-خب بستگی به طرفتم داره...اون باید امادت کنه و اینجور چیزا...از اونجایی که جیون قبلاً هم دوست پسر داشته قطعا بلده چیکار کنه.
YOU ARE READING
My Sin
RomanceVkook [completed] -من از ماشینت سواری گرفتم کیم... -میتونستی با صاحبش انجام بدی جعون... ... -ازت خواستم بمونی... -اره ازم خواستی... اما قرار نیس خواسته هاتو براورده کنم... ... دو نفر... از دو خانواده ی متفاوت... پشت نقاب سادگیشون یه شیطان پرورش داد...