part2

234 52 14
                                    


اداره اگاهی شماره سه-9نوامبر1971

Pov-Jk

بعد از گذشت روز های متوالی بدون پیدا کردن هیچ دلیل جدیدی کلافه پشت میزم نشسته بودم که با ورود ناگهانی افسر جونز صاف سرجام نشستم که متوجه چهره ی خجالت زدش شدم و کم‌کم صدای نه چندان دلنشینش بگوشم رسید مثل کشیدن ناخونای تیز روی یه تخته سیاه بود واقعا ازار دهنده
+مم...معذرت میخوام کاراگاه جئون دلایلی که خواسته بودین رو اوردم با چهره کاملا خنثایی بهش خیره شدم و با حرکت دستم روبه به تخته سیاه روبه روی میزم اشاره کردم
-خب میتونی توضیح بدی شروع کن
با تموم شدن جملم توجهمو به حرکت و کلمات افسر جونز متمرکز کردم
+اقای لئو مارکینز با چندین نفر ارتباط نزدیک تری داشته
همسرش خانم مارگارت مارکینز که به شدت عاشق همسرش بوده و بعد شنیدن خبر فوتش  هنوز باور نکرده و حتی درو برای مصاحبه باز نکرد
دوست قدیمی آقای مارکینز دنیل لانگ که واقعا از مرگ دوستش شوکه‌ و ناراحت بود ولی راضی به مصاحبه شد
خلاصه ی حرفاش راجب اقای مارکینز این بود که فردی بشدت دلسوز و مهربون و همچنین شیرینی پز فوق‌العاده ایه که بعد از فوت دختر ۷سالش حدود ۶سال پیش بشدت شکسته شده
و همچنین مادر پیر اقای مارکینز یعنی خانم مگی مارکینز بر خلاف تمامی افراد محل و دوست ایشون در حین مصاحبمون بیشتر شروع به ناسزا گفتن و همچنین نسبت دادن صفت های دختر باز و عوضی به اقای مارکینز بودن
اکثر افراد محله هم ایشونو به عنوان شیرین پز مهربون و خوشقلبی که گاهی به بچه هاشون شیرینی رایگان میداد و همیشه میگفت دیدن لبخند هر بچه ای بعد خوردن شیریناش اونو یاد دختر مرحومش میندازه
سری تکون دادم و به آرومی لب زدم
-خب میتونی بری بیرون
بعد از تموم شدن جملاتم گچ کوچیک رو از روی میزم بردارشتم و با کشیدن جدول روی تخت بر اساس اطلاعات دفترچه افسر جونز تموم گزینه هارو به ارومی بررسی کردم
کلمات دوستش نقطه مخالف مادرش بود
برای لحظه ای به اسم دنیل لانگ دقت کردم و کلافه سرمو به تخته چسبوندم
خدای من ظاهرا نباید چنین کار مهمی رو به یه افسر تازه کار میسپردم
Pov-Tae

اخرای شب بوده و با تموم خستگی تو جونم باید اون مکالمه کسل کننده رو ادامه میدادم
بعد از رفتن اون افسر احمق اگاهی با برخورد نگاهم به ایینه بزرگ متوجه موهای بور و چهره ی کاملا بی شباهت به خودم شدم و حتی چندین ثانیه طول نکشید که صدای قهقهه ی بلندم سرتاسر عمارت اجاره شده رو پر کنه دوبار به ایینه خیره شدم و با برداشتن کلاه روی کلاه گیسم با لحن خندونی مکالمه امو با ایینه شروع کردم
-حالتون خوبه جناب دنیل لانگ؟
چقدر امروز جذاب شدین
با ادامه ی خنده هام کلاه گیس طلایی رنگ رو به همراه ریش و سیبیل مصنوعی از خودم جدا کردم و گوشه ای از راهروی خونه انداختم  و بعد از خروجم از عمارت کمی موهای مشکی رنگمو با دستم مرتب کردم و با قدمای ارومی به سمت خونه ی شیرینی پز حرکت کردم
به حال کلاغ همیشه خبرارو به موقه میرسونه
بعد از رسیدنم به عمارت مثل همیشه ماسک سفید رنگی رو از کیفی که همیشه همراهم بود خارج کردم و بهد از کاملا مخفی کردن صورتم وارد شدم
برای یه خونه ی کوچیک واقعا باغ و حیاط بزرگِ سر سبزی داشت
قدمای ارومی سمت بوته های گل رز برداشتم و با رسیدنم بهشون دم عمیقی از رایحه شیفته کننده ی گلا به ریه هام کشیدم‌و با نشستنم کنار بوته لب زدم
-سلام خانم کوچولو
امیدوارم حالا دیگه اسوده خوابیده باشی
پاکت نامه رو بین گلا رها مردم و با صاف ایستادنم به ارومی با نشانه خداحافظی برای پوته ها دست تکون دادم
-شبتون زیبا باشه بانوی کوچک
.
‌.
.
‌.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

ممنونم برای حمایت پارت قبلی امیدوارم ازین پارت هم خوشتون بیاد و حمایت کنین:)🤍

Crow-VkWhere stories live. Discover now