Chapter 38: Heat

997 199 45
                                    

اوضاع بهتر نشد.

علائم هیت جیمین شدید و طاقت‌فرسا بود. احساس میکرد داخل وجودش آتیش روشن کردن و همچنان هذیان‌گوییاش ادامه داشت. جونگکوک حتی برای لحظه‌ای ازش دور نمیشد. آلفا از هر فرصتی برای دلگرمی دادن و محبت به جفتش استفاده میکرد و وقتی درد هیت خیلی زیاد میشد، با بدنش امگا رو به اوج میرسوند. جونگکوک به هر خواسته‌ای که جیمین داشت عمل میکرد... البته به جز یک مورد... 

در طول روز دوم هیت، جنس دردهای امگا دچار تغییر شد. اون مدام گریه میکرد و هیچ کاری مثل رایحه گذاری یا نات کردن حتی باعث بهتر شدن حالش نمیشد. به طور طبیعی یک امگا در طول هیت باید با این دو کار تسکین پیدا میکرد. جونگکوک نه فقط یه آلفا بلکه همسرش بود و جیمین قبل از اون هیچوقت هیتش رو با آلفای دیگه‌ای سپری نکرده بود. حضور جونگکوک به تنهایی باید تسکین‌دهنده دردهاش میبود. اما درد جیمین کاهش پیدا نمیکرد. چیزی که گرگ امگا رو آزار میداد تنها نیاز جنسی نبود بلکه از دست دادن توله‌ش بود که باعث آشفتگی اون میشد. گرگ جیمین درد داشت و با اینکه چند ماه از مرگ یورا گذشته بود اما هنوز همنمیتونست این رو بپذیره. اگرچه جنبه انسانی وجودش تا حدودی بهبود پیدا کرده بود اما گرگش داستان متفاوتی داشت. اون گیج و دلشکسته بود و از اون بدتر اینکه جیمین رو سرزنش میکرد.   

انگار گرگ و جنبه انسانیش با هم در حال جنگ بودن. لی چول جذب جیمین شده بود و اون رو برای خودش میخواست؛ اما با وجود جونگکوک و کینه‌ای که از جئون‌ها به دل داشت این امکانپذیر نبود. اون مرد با کمال خودخواهی جنگی به راه انداخت که در اون بین توله بی‌گناه جیمین قربانی شد. امگا نتونسته بود از نوزادش در برابر اون آلفای پست‌فطرت محافظت کنه و حالا این گرگش بود که اون رو سرزنش میکرد.

امگا با غرق شدن در این افکار، فریاد زد و گریه کرد. با دست‌هایی که به صورت نیمه تغییر‌یافته به پنجه‌های گرگش تبدیل شده بودن، به دور از چشم آلفا سعی کرد شکمش رو پاره کنه. خراش‌های خون‌آلود روی پوستش ایجاد شده بود و جیمین همزمان با گریه‌های بی‌وقفه‌ش، تلاش میکرد پوستش رو پاره کنه.
جونگکوک با شنیدن صدای فریاد، سریعا خودش رو به اتاق خواب رسوند و با وحشت به صحنه رو به روش نگاه کرد. با دو قدم خودش رو به جفتش رسوند و دست‌هاش رو کنار بدنش قفل کرد تا نتونه به خودش آسیب بزنه. اون رو محکم از پشت بغل کرده بود و سعی داشت بفهمه چه اتفاقی در حال وقوعه.

"نه نه! ولم کن! من لایق مردنم." جیمین در حالی که تقلا میکرد تا از حصار دست‌های جونگکوک خلاص بشه فریاد زد. صورتش تماما خیس بود و رایحه‌ش غم بیش از حدش رو نشون میداد.  

جونگکوک قفل بازوهاش رو دور امگا محکمتر کرد و اون رو بیشتر به خودش چسبوند. فرمون‌های آرامش‌بخشش رو آزاد کرد تا کمی تنش امگا رو کمتر کنه. شوکه شده بود و نمیدونست در مقابل این رفتار جدید جیمین باید چه عکس‌العملی نشون بده. احساسات گرگ امگاش داشت اون رو از پا در میاورد و اگه چند لحظه دیرتر رسیده بود، به خودش آسیب جدی وارد میکرد. انگار فرمون‌هاش داشت کم کم اثر میکرد چون بعد از چند لحظه جیمین تو آغوشش بیحال شد و گرگش به زیر رفت.

𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐁𝐲 𝐅𝐚𝐭𝐞Where stories live. Discover now