Day 1.

460 43 10
                                    

-با تشکر از عزیزترین کسم که به من جرات داد تا این کتاب رو بنویسم و بیشترین حمایت رو از من کرد. خیلی دوستت دارم:)
‏-j.m
..

بیست و چهار ساعت از وقتی که ترکم کردی میگذره و من تمام این مدت بدون اینکه چشم روی هم بذارم به
دری که ازش بیرون رفتی زل زدم.

میدونستم آخرشم قرار بود اینطوری تموم‌ بشه،اما حتی فکرشم نمیکردم که ترک‌ شدن میتونه انقدر دردناک باشه.

تو گفته بودی که دیگه دوستم نداری اما من به زور هم که شده میخواستم نگهت دارم.

حرف هایی که قبل رفتنت میخواستم بهت بگم مثل بغض توی گلوم جمع شده بودن.

میخواستم از جام بلند شم و بیوفتم دنبالت اما جونی توی پاهام نمونده بود.
اگه مانعت میشدم میموندی؟
فکر نکنم! به قول مامانم عشق که زوری‌ نمیشه.

الان دیگه از بند عشق من رها شدی بهت تبریک میگم!

هیچوقت زندگی بدون تو رو تصور نکرده بودم،البته دیگه نیازی به تصورش نیست چون واقعا بدون تو شدم و حالا یک آینده خالی از تو در انتظارمه!

نمیدونم چطوری قرار پیش بره مطمئنا قرار نیست راحت باشه . یعنی میتونم به جای خالیت فکر نکنم؟
این خونه هنوزم بوی‌ تو و لحظات با هم بودنمون رو‌ میده.

دارم دیوونه میشم.
با پشت دست قطره اشکی که از چشمم چکیده بود رو پاک کردم دیگه نتونستم جلوی اشکهام رو‌ بگیرم و همینطور قطره قطره میریختن.

توی هر اشک یک حرف ناگفته پنهون مونده بود.
خنده داره ولی من دلم برات تنگ شده انگار که با رفتنت یک تیکه از روحم رو با خودت بردی!

به گل های  توی گلدون خیره شدم. اونا هم مثل قلب من پژمرده شده بودن.

با ضرب از جام بلند شدم و گل ها ر‌‌و از داخل گلدون بیرون آوردم، همینطور که ازشون آب چکه میکرد به سمت آشپزخونه رفتم درست مثل تو که قلبم رو پرت کردی توی سطل زباله من هم این گل ها رو که تو برام آورده بودی رو میندازم دور.

شایدم بهتر باشه ازت متنفر باشم چون دوست داشتنت خیلی دردناکه.
...

پارت اول فیکشن جدید خدمت شما❤️ این کمی متفاوت تر اژ فیکشن هاییه که تا الان نوشتم پارت هاش کوتاهن ولی تعدادش خیلی زیاد قرار باشه امیدوارم از خوندنش لذت ببرید🫧🫂

365Days || yoonminWhere stories live. Discover now