my star

104 10 7
                                    

روز شروع عملیات بود، چریونگ‌ و یونجون به عنوان خدمتکارهای داخل عمارت اقدام کرده بودند و یجی و بومگیو به عنوان کارمندهای شرکت نفوذ کرده بودند، دو ساعت از ورود یجی و یونجون گذشته بود و همچنان هیونجین منتظر خبری از سمت اونها بود، هیونجین بخواطر سرچشمه‌اش توی کارهای کامپیوتری و البته استرسش بابت کار جیسونگ، داوطلب شد تا توی این عملیات کمکشون کنه تا با ورود شخص دیگه اطلاعاتشون جایی درز پیدا نکنه
همگی از جمله جیسونگ و آقای کیم توی استرس به سر میبردن تا حداقل یک‌ تماس یا سیگنال از سمت چریونگ‌ و یونجون بگیرن

_چریونگ پیام فرستاد

هیونجین همونطور که پشت مانیتورهای بزرگ در حال کار با کیبورد بود اعلام کرد و توجه آقای کیم و جیسونگ رو به خودش جلب کرد.
هر دو به سمت مانیتور هجوم بردن و به محتوای پیام چریونگ خیره شدن

_همه چیز تحت کنترله، به محض اینکه کارمون رو شروع کنیم دوربین و شنود هارو کار میزاریم نگران نباشید

همگی نفسی از سر راحتی کشیدن و حالا فقط باید منتظر میموندن تا چریونگ و یونجون شنود و دوربین های مخفی که برای عملیات بهشون داده بودن رو توی اتاق آقای بنگ و سایر اتاق ها کار بزارن

_فکر نکنم حالا حالا ها بتونن فرصتی براش پیدا کنن پس فعلا برید به کارای دیگه برسید تا کسی مشکوک نشه خبری شد بهتون اطلاع میدم

هیونجین با دادن اطمینان به جیسونگ و سونبه‌اش اونهارو سمت محل کارشون روانه کرد و خودش هم از اتاقکی که برای عملیاتشون آماده کرده بود بیرون زد تا به کارهای بیمارستان برسه، از وقتی که این عملیات شروع شده بود حس خوبی بهش نداشت و همینم باعث میشد بیشتر خودش رو کنار جیسونگ نگه داره تا حداقل از آسیب های احتمالی جلوگیری کنه، تا دوستی که از هرکسی براش عزیز تر بود رو در امان نگه داره چون قدرت منصرف کردن جیسونگ رو نداشت ...

‌ ‌‌                                           ‌‌  ‌****

توی چند روز اخیری که گذشته بود از شدت خجالت و سردرگمی به سختی میخوابید و کل مدت فکر و ذهنش درگیر پسری بود که اون رو از توهمات مستیش نجات داده بود، هروقت که منشیش رو میدید نگاهش رو ازش میدزدید و سعی میکرد تا حد امکان مکالمه ای باهاش نداشته باشه اما بازم نمیتونست تا همیشه از شرکت و منشیش فرار کنه و همینم شرایط رو برای چان سخت تر میکرد..

حالا هم دوباره مثل چند روز گذشته توی شرکت قدم برمیداشت و هر قدمی که به اتاق کارش و میز منشی نزدیک میشد استرس بیشتری به جونش میفتاد

_سلام قربان

سونگمین از جاش بلند شد و تعظیم کوتاهی از روی احترام به رئیسش کرد
بنگ چان متقابلا سرش رو خم کرد و بدون حرفی وارد اتاق شد، خودش هم دلیل این رفتارش رو نمیدونست، از بعد اون شب فکر اینکه سونگمین در مورد این قضیه به کارمندا چیزی بگه یا پیش خودش بگه که حتما رئیسش دیوونه‌است امونش نداده بودن، اما حقیقتی که بنگ چان ازش خبر نداشت نگرانی و ناراحتی سونگمین بخواطر رفتارهای رئیسش بود
با صدای در خودش رو جمع و جور کرد و اجازه‌ی ورود به فرد پشت در رو داد، کرواتش رو کمی شل کرد و مشغول چک کردن پرونده های روی میزش شد

Silent starWhere stories live. Discover now