پیرمرد با قدمهای نامنظم طول حیاط عمارت رو طی میکرد و عصبی از شنیدن چندبارهی بوق اِشغال، گوشی رو با شدت به سمت دیگه پرت کرد
منشی جوان با سرعت به سمت آقای بنگ پا تند کرد و منتظر هر حرفی از سمتش شد_بهت گفتم حواست بهش باشه کار دستمون نده، اگه دهن باز کنه و بگه از طرف من بوده فکر میکنی چه اتفاقی برای اعتبارم و شرکت میفته؟
آقای بنگ توی صورت مرد جوان داد میزد و هر لحظه با پایین تر رفتن سر پسر صداش بیشتر میشد
_هرطور شده جه بوم رو پیدا کن، نزار بیفته دست پلیس، از سونگمین هم خبر بگیر
مرد تعظیم کوتاهی کرد و به سرعت از آقای بنگ دور شد
پیرمرد برای مدتی شقیقه اش رو ماساژ داد و توی همون نقطه ایستاده بود، اخیرا همه چیز به همدیگه قاطی شده بود و این پیرمرد رو گیج و عصبی کرده بود، توی اون لحظه تنها چیزی که براش اهمیت داشت این بو که مزاحمای جدیدش رو از بین ببره، که اسم جیسونگ بین اونا از همه بیشتر در حال درخشش بود... ****
با درد شدیدی که توی ناحیهی شکم و شونه هاش حس میکرد به آرومی پلکهاش رو باز کرد، نور شدیدی به چشمش برخورد کرد که باعث شد دوباره چشمهاش رو ببنده
صداهای نامفهومی به گوشش میرسید اما سردرد شدیدی که داشت اجازهی فهمیدن کلمات رو بهش نمیداد
بعد از گذشت چند ثانیه پلکهاش رو به آرومی باز کرد تا به نور عادت کنه
با تعجب به اتاق بیمارستان و یکی از دستاش که توی گچ بود نگاه کرد، لباسهای بیمارستان تنش بود و داخل اتاق جز خودش کسی حضور نداشت، از بیرون اتاق صداهای محوی به گوش میرسید که از ابتدای به هوش اومدنش شنیده بود
سعی کرد بدنش رو تکون بده و بشینه اما با درد شدیدی که توی کمرش حس کرد دوباره دراز کشید، کمی طول کشید تا موقعیت اطرافش رو تحلیل کنه، تنها چیزی که یادش میومد کتک هایی بود که زیر دست جه بوم خورده بود و بعد خودش رو داخل بیمارستان پیدا کرده بود
صدای باز شدن در اجازهی فکر کردن بیشتر بهش نداد، شخصی با آبمیوه های توی دستش وارد اتاق شد که سونگمین با دیدن چهرهاش رسما چشمهاش چهارتا شد_ر..رئیس؟
بنگچان که تازه وارد اتاق شده بود با شنیدن صدای سونگمین و دیدن اینکه به هوش اومده بود با سرعت سمت پسرک پا تند کرد و آبمیوه های توی دستش رو روی میز کنار تخت قرار داد
_منشی کیم! حالت خوبه؟
بنگچان با نگرانی واضحی توی صداش گفت و تمام اعضای بدن پسر رو دوباره برانداز کرد
_من..خوبم
سونگمین که هنوز هم متعجب به نظر میرسید گفت و باعث شد بنگچان نفسی از روی آسودگی بکشه
_میرم پرستار خبر کنم
سراسینمه و به سرعت از اتاق خارج شد تا پرستار رو خبر کنه، سونگمین به جای خالی رئیسش خیره شد و با به یادآوردن جه بوم، ترس دوبارهای به تنش افتاد
دلش میخواست از فکر به اینکه جه بوم و بنگچان باهم درگیر شدن فرار کنه، چون هر لحظه بیشتر و بیشتر باعث معذب شدن و خجالت کشیدنش میشد
YOU ARE READING
Silent star
Fanfictionمینهو پسری که به ناچار کارهای خلافی رو که پدرخواندهاش ازش میخواد انجام میده و درنهایت در آخرین ماموریتش به طرز عجیبی توسط یک پلیس گرفتار میشه ... کاپل : مینسونگ ، هیونلیکس ، چانمین ژانر : رمنس ، جنایی ، پلیسی نویسنده : رابین