-ممنون از همکاریت.
شنیدن این جمله بهش حس خوبی نداد. با اینکه دلایلش برای این به قول معروف "همکاری" عین چی براش واضح بودن، باز هم یه بخشی از وجودش پسش میزد و این برای خودش هم تا حد زیادی شوکهکننده بود. اما مثل همیشه افکارش صرفا مختص به محدودهی مغزش بودن و وقتی سرش رو بالا آورد حالت صورت و چشمهاش چیزی رو نشون نمیدادن. حتی لبخند زد و سر تکون داد. آلفای روبهروش داشت با ذوق و شوق نگاهش میکرد و انگار منتظر بود تلاشی از سمتش برای ادامه دادن مکالمه ببینه، ولی سوپریم روی مبل واقعا دیگه خسته بود. امروز طولانی گذشته بود. با اینکه رهاکردن عطر و احساساتش برای نمونهگیری اصلا وقتی ازش نگرفته بود ولی باز هم خسته بود. چند روز گذشته اونقدر پراتفاق بود که باعث بشه مرد جوون بخواد یه مدت از هر موجود زندهای فاصله بگیره. ولی میدونست هنوز هم چیزهای زیادی برای توضیحدادن و هماهنگی هست و چارهای جز تحمل نداشت.
فضایی که توش بودن دیگه یه اتاق سرد و بیروح مخصوص نگهداری از سوپریمها نبود. یه سالن کوچیک و مبله بود که حس یه کافیشاپ دنج رو میداد. جونگین محبت کرده بود و براش قهوه آورده بود و روی میز یه سینی بزرگ پر از خوراکیهای شیرین بود. کیونگسو حدس میزد این خوشخدمتی نصیب همهی سوپریمها بعد از فرومونگیری ماهیانهاشون میشه و زیاد سورپرایز نشده بود.
-کارت خیلی تحسینبرانگیز بود.
جونگین دوباره خودش صحبت رو شروع کرد و ماگ خوشبوی قهوه رو یهکم روی میز کوچیک بینشون به سمتش سر داد. استاد جوون چند لحظه آلفای جلوش رو برانداز کرد و بعد بالاخره ماگ رو برداشت.
-کدوم کارم؟
-منظورم کنترلت روی عطرهاته... حتی یه ربع هم وقت نگرفت. اولین باره یکی رو اینطوری میبینم.
جونگین خیره بهش زمزمه کرد و استاد جوون تکخندی زد.
-با تلاش همه چی ممکنه. نیازی به شوکهشدن نیست.
حالا که طعم قهوه توی دهنش پیچیده بود حس میکرد اعصابش آروم شده و میتونه صبوری و خوشخلقی بیشتری از خودش بروز بده.
-بهعنوان کسی که چندین ساله داره تلاش میکنه رئیسش بهش روی خوش نشون بده و هیچوقت موفق نبوده باید با این اظهارنظر مخالفت کنم.
جونگین با نیشی که بچگانه باز بود نق زد و ابروهای کیونگسو بالا رفتن. ظاهرا افرادی وجود داشتن که میتونستن با لبخند هم غر بزنن. چه تناقض عجیبی. ماگ رو برای چند لحظه پایین آورد و با چنگال یهکم کیک شکلاتی برای خودش جدا کرد.
-شاید فقط باید دست از تلاش برای بهدستآوردن همچین چیزی برداری. فایده چیزی که از روی ترس بخوایش چیه؟
VOUS LISEZ
•• Supreme ••
Fanfictionآلفاها همیشه نژاد برتر بودن. این یه اصل بود. همه این رو میدونستن. اما اگه این جایگاه همیشگی توسط یه نژاد دیگه تکون بخوره دنیا چه شکلی میشه؟ ♟ • فیکشن : #Supreme ♟ • کاپلها : چانبک.ویکوک.کایسو ♟ • ژانر: امگاورس. درام. رمنس ♟ • محدودیت سنی : 🔞...