Part 12

904 168 157
                                    

زانوهای جیمین سست شد و روی زمین افتاد. نفس کشیدن سخت بود و میتونست ضربان قلبش رو توی گوش‌هاش بشنوه.
یکبار دیگه به متن روی عکس نگاه انداخت.

باورم نمیشه امروز قبول کردی مال من باشی!
تنها و تنها من
تا ابد دوستت خواهم داشت
جی کی؟

قبل از اینکه به درست یا غلط بودن کارش فکر کنه، دفترچه خاطرات رو باز کرد و با دیدن صفحه اول قلبش فشرده شد.

 میخوام بدونی کوک عاشقته تهیونگی...

احساس میکرد تمام دنیا متوقف شده. یک ساعتی میشد که به اون دفترچه نفرین‌شده خیره بود. قبل از اون قصد نداشت داخل دفترچه رو بخونه... اما حالا حتی نمیتونست به نخوندنش فکر کنه. نه وقتی تمام گذشته مخفی جونگکوک دقیقا رو به روش قرار داشت.

اول با انگشت شستش چند باری به سرعت تمام اون رو ورق زد. راستش گذشته عاطفی جونگکوک براش اهمیت چندانی نداشت. نمیخواست حساسیت نشون بده. به هرحال تمام اون اتفاقات مربوط به قبل ورود جیمین به زندگی همسرش بود‌. اما چیزی که اون رو وادار به بررسی دفترچه میکرد در واقع اسم عشق قدیمی آلفا بود.

دندون‌هاش رو بهم فشرد و دوباره به اسمش خیره شد. تهیونگ... اینکه اسم دختر کوچولوشون با اون اسم هماهنگ بود میتونست تصادفی باشه؟ اسمی که از قضا جونگکوک به محض تولد تهیون براش انتخاب کرده بود.

نگاهش رو از اون اسم گرفت و دستش رو جلوی دهنش قرار داد. بغض راه گلوش رو بسته بود و امگا تمام تلاشش رو میکرد تا اشک‌های گرمش رو پس بزنه. دست‌هاش میلرزید و نمیدونست این چه احساسیه که داره وجودش رو میخوره.

درد خیانت قلبش رو زخمی کرده بود‌. جونگکوک چطور میتونست باهاش این کار رو بکنه؟ چطور میتونست اسم فرشته کوچولوشون رو به یاد اسم عشق سابقش بذاره؟ چطور میتونست هرروز وقتی دخترشون رو صدا میزد، وانمود کنه همه چیز خوبه.

"چرا این کار رو کردی جونگکوک؟ چطور تونستی با ما این کار رو بکنی؟ فکر میکردم دختر کوچولومون نتیجه عشق ماست." صداش شکسته بود و همسری که اونجا حضور نداشت رو بازخواست میکرد.

بغضش شکست و قطره‌های اشک به آرومی روی گونه‌ش پایین ریختن. بالاخره تصمیمش رو گرفت و دفترچه رو برداشت. باید همه چیز رو میفهمید. میدونست به جونگکوک قول داده سوالی نپرسه اما در حال حاضر امکان نداشت. نه حالا که میدونست ممکنه اسم دختر عزیزش با اسم عشق سابق همسرش مرتبط باشه. شاید اون خاطرات میتونست جواب سوالاتش رو بده.

بدون اینکه دوباره فکر کنه، اون رو باز کرد و مشغول خوندن شد.

بدون اینکه دوباره فکر کنه، اون رو باز کرد و مشغول خوندن شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
𝐓𝐡𝐞 𝐍𝐨𝐭𝐞𝐁𝐨𝐨𝐤Where stories live. Discover now