🪶 نام داستان: کلاغ سیاه
•کاپل: کوکمین
•ژانر: جنایی، انگست، رمنس، اسمات، امگاورس، امپرگ.
خلاصه:
جئون جونگکوک، نابغه و فرماندهی برجستهای که به دلیل اتفاقات گذشته، از همه طرد و پس زده شد. وجود او از بدو تولد در کنار هر فرد، منجر به مرگ و نحسی میشد...
چشمهاش رو روی هم میزاره تا نفسهاش منظم شه. سعی داشت به گرفتی کوچک بدن و زیر شکمش توجه نکنه. بعد از گذشت چند دقیقه، در سمت خودش باز میشه و بلافاصله بوی قهوهی تلخ و تیز مشامش رو پر میکنه. نالهی ریزی سر میده و به زحمت چشمهاش رو باز میکنه و به صورت مرد رو به روش که حال روش خم شده بود، زل میزنه. مژه های بیحالت و بلندش خیس شده بود و روی چشمهاش سایه مینداخت و هزار برابر خواستنیش کرده بود. سنگین شدن نفسهای آلفا رو حس میکنه. بیحال و پر از تردید دست دراز میکنه و با ظرافت، زخمِ گوشهی ابروش رو نوازش میکنه. - متاسفم.. نمیخواستم توی دردسر بیوفتی..
جونگکوک نفسی تازه میکنه و لبخندی کج و کوله تحویل میده. البته که هیچ شباهتی به لبخند نداشت.. سعی داشت ذرهای منعطف شه تا بیشتر از این جیمین رو نترسونه. + تقصیر من بود.. نباید رهات میکردم و تنهات میذاشتم.. حماقت کردم. - منظورت چیه؟ + همون آدمایی بودن که تو.. تو..
هنوز هم براش سخت و غیر قابل باور بود. نمیتونست باور کنه که این پسرک ریزنقش، آلفایی به این هیبت رو نجات داده! - همون آدمایی بودن که تورو کتک زدن و من.. من دخالت کردم؟ + کاش دخالت نمیکردی!
لبخند ملیح و دلبرانهای روی صورتش جای خشک میکنه. - من خوبم و پشیمون هم نیستم. از تمام وجودم خوشحالم که تونستم بهت کمک کنم.
رایحهی جونگکوک تلخ و سنگین شده بود و قلبش به تپش افتاده بود. درک شرایط براش سخت شده بود و نمیتونست با نگاه به چشمهای پسر، ذهنش رو بخونه. با صدایی دورگه و دیپ زمزمه میکنه. + فقط عادت ندارم که از اطرافیانم طلب کمک کنم! - تو از من طلب کمک نکردی آلفا! خودم خواستم که کمکت کنم. توهم برام جبران میکنی، اینطور نیست؟ مراقبمی.. مگه نه؟
قلبش دیوانه وار خودش رو به سینهاش میکوبید و لال شده بود. بله.. فرمانده جلوی یک پسر بچه لال شده بود! - اما من هنوز اسم فرشتهی نجاتم رو نمیدونم.. من هیچی ازت نمیدونم.. + تو.. تو منو نمیشناسی؟
مبهوت و ناباور زمزمه میکنه و در چشمان پسر به دنبال راستی و حقیقت میگشت. - باید بشناسمت؟!
این حقیقت نداشت.. کسی که نه تنها هرروز از او در اخبارهای سراسر جهان یاد میشد، بلکه نامش ورد زبان افراد مختلف جامعه بود. امکان نداره کسی جئون جونگکوک رو نشناسه! زبونش رو از داخل به گوشهی لپش فشار میده و عصبی پرسینگ لبش رو با دندون به بازی میگیره. + جئون.. جئون جونگکوک..
همون لحظه صدای آژیر پلیس به گوش میرسه و محیط تاریک اطراف با نورهای آبی رنگ، روشن میشه. تعداد زیادی از زیردستهاش با فاصله کم اطرافش میایستند و با کنجکاوی به فرماندشون زل میزنن. همون لحظه، به طور همزمان صدای نوتیفیکیشن گوشیها بلند میشه. گروه سگهای پادگانِ فرمانده جئون جونگکوک: 《 فرمانده جئون جونگکوک.. بالاخره با یک امگا دیده شد! 》
جئون آگاه از شایعات، کلافه نفس عمیقی میکشه و قصد داشت کمر راست کنه تا به طرف بقیه بره. اما هنوز قدم از قدم برنداشته بود که مچش اسیر دستهای لطیفی میشه. با تعجب به صورت خیس از اشک جیمین زل میزنه. - لطفا.. تنهام نزار.. من.. رایحههاشون باهم ترکیب شده و من مضطربم.. درد دارم کوک!
ناچار بیشتر روی امگای ظریف رو به روش خم میشه و با دست های زخمتش گونهی کبود پسرک رو نوازش و اشکها رو کنار میزنه. + اگر زودتر میومدم نمیتونستن روت دست بلند کنن.. - نه من.. من..
صحبت کردنشون همانند پچ پچ بود. فقط به گوش خود آن دو میرسید و از فاصله نزدیکتر، صدای هردو گوش نواز تر بود! با رایحهی غلیظ وانیلی که به طور ناخودآگاه در فضا میپیچه، اخمهاش رو درهم میکشه و تیز بو میکشه. جیمین به هق هق میافته. - باید از رایحه ها دور بشم وگرنه زودتر از موعد هیت میشم.. لطفا..
با حس متشنج شدن اطرافیان چشمهاش به رنگ آبی یخی در میاد و نفس تیزی میکشه. با فکر به اینکه تمام آلفاهای اطراف درحال عمیق بوییدنِ رایحه وانیل هستن؛ بدون لحظهای درنگ و تعقل، صورتش رو توی گودی گردن جیمین فرو میبره و با کشیدن نوک بینیش به غدد رایحهی جیمین، به شدت فورمون آزاد میکنه. دست جیمین به موهای پشت گردن جونگکوک چنگ میندازه. + حالا فقط بوی منه جیمین.. بوی من ازت محافظت میکنه.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
*****************************
پارت جدید خدمت شما 👈🏻👉🏻 امیدارم که دوستش داشته باشید و بهش عشق بورزید🥰 لطفا از کامنت و ووت دادن دریغ نکنید هر کامنت و ووت صلواتی میشه برای بهتر شدن روان و رفتار فرمانده جئون😁 مثل اینکه جونگکوک نرم و مهربون شده تا جیمین بیشتر از این نترسه و فشار بهش وارد نشه.. ما چمیدونیم ما که بخیل احساساتِ مردم نیستیم.🤷🏻♀️ فقط کاور بوک تغییر کرده امیدارم که گمم نکنید :) توی چنلم بیشتر در ارتباطیم خوشگلا.. آیدی چنل با آیدی اکانت واتپدم یکیه. شب خوبی داشته باشید.