Part Ninety-Four

659 53 27
                                    

هري دستش رو رو بازوي لختم كشيدو من كمي سمتش برگشتم،سرم رو روي سينش گذاشتمو همون طور كه از كنار هم بودن بدن هاي لختمون زير پتو لذت ميبردم بهش لبخند زدمو گفتم
"از يه استريپ كلاب بهتر بود نه؟"
چال گونه اش رو بهم نشون دادو بعد از بوسيدن پيشونيم گفت
"راستش اصلا ازت توقع همچين كارهايي رو نداشتم! تو به يه دختره...وحشي تبديل شده بودي"
خنديدمو سرم رو توي سينه اش فرو كردمو اون كمي من رو به خودش فشار دادو گفت
"زوئي دو رو داره"
سرم رو بالا اوردمو توي چشم هاي سبزش كه از چند دقيقه ي پيش كه خودش رو روم حركت ميداد خيلي نرم تر شده بودن نگاه كردمو با شيطنت گفتم
"اعتراف كن"

"به چي؟"
تعجب كرد

"به اين كه با من بيشتر از كلاب رفتن بهت خوش ميگذره"
لبم رو گاز گرفتمو سعي كردم نخندم اما موفق نشدمو بالاخره اون لبخند نمايان شد! هري دستش رو بالا اورد،موهام رو كنار زدو بعد از نوازش كردن گونه ام با شستش گفت
"من فقط با تو حال خوبي دارم زوئي!"

"فقط روي من كراش داري؟"
هري ابروهاش رو بالا دادو گفت
"خب تو ديگه از همه چي خبر داري پس نميشه اسمش رو كراش گذاشت و مطئنن رابطمون خيلي بيشتر از اونه اما اگه دوست داري بشنويش پس اره،از اون لحاظ فقط و فقط روي تو كراش دارم"
خنديدمو گفتم
"ميدونستم"
و بعد غلت زدمو روي پشتم دراز كشيدمو لبخند داشتم تا اين كه هري كمي روي آرنجش بلند شدو با خم شدنش سمت صورتم كاري كرد تعجب كنمو بگم
"چيه؟"

"تو نميخواي بگي فقط روي من كراش داري؟"

"چرا بايد دروغ بگم؟"
چشم هاي هري گرد شدو گفت
"وات د فاك؟من دارم با كدوم خري كه نميشناسم رقابت ميكنم؟"

"اصلا چرا بايد بخواي كه ذروغ بشنوي؟جدا مشكلت چيه مرد؟"
خنديدمو سرم رو بيشتر توي بالش فرو كردمو هري بيشتر بهم نزديك شد،چشم هاي گشاد شده اش رو ريز كردو باعث شد به طور مسخره اي مثلا با ترس بهش خيره بشم و چيزي نگم تا اين كه اون گفت
"اون كيه كه روش كراش داري؟"
آي دهنمو قورت دادم،با گردوندن چشم هام به دورو برم نگاه كردمو با پيدا كردن گوشيم گفتم
"واي الان بهت نشون ميدمشون"
با ذوق زياد شونه هاي هري رو گرفتم،اون رو دوباره مثل قبل روي تخت خوابوندمو بعد از برداشتن گوشيمو باز كردن قفلش سرم رو روي شونه اش گذاشتم تا اونم زاويه ديده خوبي داشته باشه و بتونه كراش هاي قشنگم رو ببينه

"وات د هل مگه اونا چند نفر هستن؟داري باعث ميشي حرص بخورم"

"آروم باش عزيزم آروم باش"
خنديدمو با اوردن عكس رايان گاسلينگ نتونستم جلوي هيجان توي وجودم رو بگيرمو گفتم
"لعنتي اون يه بدن عالي داره،خوش قيافه اس و افتضاح خوب لباس ميپوشه.من عاشقشم! اون يكي از هميشگي هامه.با هيچ كس عوضش نميكنمو اون...هري اون..سيكس پك داره!"
سرم رو برگردوندمو به چهره ي هري نگاه كردم! توي صورتش هيچ حسي نبود تا اين كه دهنش رو باز كردو گفت
"من دوست پسرتمو الان لخت كنارت خوابيدم اما تو از يه مرد ديگه تعريف ميكني و ميگي با هيچ كس عوضش نميكني؟اين ديگه چه وضعيت لعنتي و داغونيه؟توقع داري به خاطر سيكس پك هاش باهات ذوق كنمو بگم اوه اره اون جذابه؟نه عزيزم نه چون منم سيكس پك دارم"
تنهاي جوابي كه توي ذهنم اومد تا به لحن عصبيش بدم رو به زبون اوردمو گفتم
"نه در اون حد! ولي باشه"
چشم غره رفتمو اون گفت
"مهم اينه كه من دوست پسرتمو..."
چون ميدونستم دوباره ميخواد از خودش تعريف كنه و غر بزنه وسط حرفش پريدمو با اوردن عكس كراش بعديم گفتم
"اين يكي يه پسر جوون هم سن و سال هاي خودمه! خيلي بامزه و جذابه..يعني هولي شت واقعا جذابه و صداي فوق العاده اي داره! يكي از آرزوهام اينه باهاش كار كنمو بعد...بغلش كنم"

It's ZoeyWhere stories live. Discover now