Are you kidding?!

1.8K 298 29
                                    

Lou pov

صبح روز بعد با انرژی خوبی که حاصل دیدن سهون از روز قبل بود بیدار شدم خودمو کش اوردمو بلند شدم بعد از یه دوش درست حسابی بعد از پوشین یه هودی سفید و یه جین پاره ابی اسمونی یه قهوه ای خوردم ساعت 8 بود که کیفمو انداختم رو کولمو از خونه زدم بیرون گوشیمو از جیبم کشیدم بیرون به بک زنگ زدم

چطوری لو!؟_

صدات چرا انقد گرفتس؟+

امروز کلافم_

کلافه واسه چی؟+

فک میکنی کلافگیم به چه عاملی بستگی داره؟_

فاکیول؟+

صد در صد_

خنده ای کردمو سواره خط اتوبوس شدم و رو یکی از صندلیا نشستم

دارم میام یونی اخمات تو هم بود میگیرم میکنمت_

خنده ای کرد

ببینم امروزو امتحان داریم حواست که هس+

هوفی کشیدمو از فکر امتحان کلمو اروم کوبوندم به شیشه اتوبوس

اره مگه میشه یادم بره_

کجایی؟+

تو اتوبوسم،چن دقیقه دیگ میرسم_

اوکی+

تا بعد_

Seh pov

تخم نمیکردم با بک و چان حرف بزنم امروز اولین روزی بود که سه نفری پای پیاده تا دانشگاه میرفتیم چون صبح به لطف خواب موندن بک و به زور بیدار شدنش اخرین خط اتوبوسم از دست دادیم منو انداخته بودن وسط بک سمت راستم و چان سمت چپم داشتیم تو سکوت قدم میزدیم تصمیم گرفتم نه از دیشب حرفی بزنم نه چیزی بگم که اعصاب نداشته چانیول که حالا بدجوری کفری شده بود بخاطر دیر بیدار شدن بک رو بهم بریزم

بچها امتحان امروز مهمه؟_

هوم+

چان هومی کردو سری تکون داد هنوز ربع ساعت دیگه مونده بود تا شروع کلاس که صدای هیجان زده بکو شنیدم

سهون سهون_

برگشتم سمتش  با اب دهنی که راه افتاده بودو چشمایی که برق میزد به ویترین مغازه کاپ کیک فروشی چسبیده بود

با خنده رفتم سمتش نمیدونم این کاپ کیک چی داشت که هر وقت بک میدیدش از خود بیخود میشد

چیه!؟میخوای یکی بگیرم برات؟+

یااا دیونه شدین الانه که کلاس شروع بشه راه بیوفتین_

صدای عصبی و بم چانیول که بلند شد بک یه چپ چپ نگاش کردو بیتوجه بهش هول خورد تو مغازه

منم یه نگاه به بک و یه نگاه به چان انداختم میخواستم بیرون منتظر بک بمونم که صدای شکمم منم هول داد تو مغازه درو که باز کردم رفتم داخل دیدم بک داره اشاره به کاپ کیکا میکنه و زنی که پشت پیشخوانه داره جعبه رو واسش پر میکنه منم رفتم کنارشو به انتخاب خودم یدونه از اون کاپ کیک شکلاتی های خوشمزه سفارش دادم نمیدونستم برای چانم بگیرم یا نه اونم چیزی وقت نکرده بود بخوره پس دوتا از همون شکلاتیا گرفتم

🍭دردسر شیرینWhere stories live. Discover now