۱۲_اخر هفته

170 52 28
                                    


اول اون ستاره اون پایین بزنید رنگی شه!😉

'مریدا'

کاترین هی میرفت جلو اینه با وسواس لباسشو‌چک میکرد.

"باورکن همینطوری ازت خوشش میاد"بهش غر زدم.

"نمیاد مریدا..‌اون تنوع طلبه"کاترین با حالت گریه گفت.

"ببین کاترین...اصن مهم نیس اون چیه...تو خودت باش...تازه میخواد ببرت موتور سوار من میگم همون شلوار لی مشکیتو بپوش...با اون پیراهن چارخونه خاکستریه واون کت چرمه که بابا از امریکا اورده بود با اون بوت بلند...جووون چ جیگری بشی!"من داشتم همینطور کاترین تواین لباس ها تصور میکردم .

"راست میگی باز مث اون شب یخ میزنم"کاترین حرفمو تایید کرد و رفت به سمت کمدش.

کاترین بعد از اینکه یک ارایش محوکرد منتظر وایستاد تا هری بیاد دنبالش.

"کاترین...یک چیزی بگم؟"

"راجب اون روز که بدن سکسی زین دید زدیه؟"کاترین کرم ریخت.

"نه...من پشت در اتاق زارا بودم..."همون لحظه صدای زنگ در خونه امد و‌حرف من نصف موند.حرفی که تا بعدها نصفه موند...

"امدش مریدا!"کاترین گفت.

"همینجا وایستا من در بازکنم...بذار یکم صبرکنه"من به کاترین گفتم به سمت در خونه رفتم باز کردم باهری که مث کاترین لباس پوشیده بود منتها یک پیراهن مشکی زیر کتش تنش بود روبرو شدم.

"هعی مریدا...خوبی؟"هری با روی باز سلام کرد.

"هعی هری...بیا تو الان کاترین میاد"از ش دعوت کردم بیاد داخل خونه.

"فک نمیکردم دیر حاضر شه"هری گفت و‌وارد خونه شد.

"نه...داره کفش میپوشه الان میاد"من سعی کردم وجه خواهرمو جلوش حفظ کنم.

چند لحظه بعد کاترین از اتاقش بیرون امد و هری با دیدنش یک نیشخند زد.نیشخندی که کاملا از تیپت خوشم میاد دختررر!

"هعی هری"کاترین سمت هری رفت.هری از جاش بلند شد و کاترین بغل کرد"چه باهام ست کردی عزیزم!"

"واقعن؟"کاترین از بغل هری بیرون امد و سرتاپاس هری دید زد و لب پایینشو گاز گرفت.صدام صاف کردم که توجه اشون بهم جلب شد.

"برای ناهار نمیای؟"از کاترین پرسیدم.

"ممکن برا شام هم نیاد"هری گفت و چشمکی به کاترین زد درحالیکه لب پایینشو گاز میگرفت.خوب امیدوارم امشب خواهرم شش قلو حامله نشه چون قشنگ تو نگاه جفتشون شهوته!

"خوب مریدا من رفتم ‌..اگه دیر وقت شد بهت زنگ میزنم"کاترین بهم گفت درحالیکه هری دستشو گرفته بود بیرون میرفتن.

graphic walls[Zayn]Where stories live. Discover now