(فصل دومonly you)🥀
_دارسی بیدارشو دارن پروازمونواعلام میکنن
دارسی:مامان خیلی خوابم میاد
_وقتی رسیدیم کلی بخواب
دستشوگرفتم ومجبورش کردم بلندشه...
شماره صندلی خودمودارسی روچک کردم مهماندار هواپیما کمک کرد راحت تر اونارو پیداکنم دارسی رونشوندم وخودمم نشستم کمربندامونوبستیمدارسی:مامان؟
برگشتم نگاش کردم
_جانم
باذوق گفت:بابا عاشقت بود؟
مکث کردم وبه چشمایه قشنگش خیره شدم یاد تجاوزی که بهم کرد افتادم یاد شرط بندی مسخرش به این مرد میشد گفت عاشق؟نه هری عاشق نبودشایدم بود...اون بخاطرعزیزاش خودشو تسلیم جیسون کرد....یعنی هنوز به فکرمن هست؟یعنی هنوز هم میتونه به چشمام نگاه کنه وبگه دوسم داره؟
باتکونایه دارسی به خودم اومدم
دارسی:مامان چرانمیگی؟
لبخندملیحی زدم وگفتم:بابات خانوادشو خیلی دوست داشت
دارسی لبخندخوشگلی زدو بهم تکیه داد
سرموبه پشتیه صندلی تکیه دادم وچشمام بستم
روز هیجانی بودوهمچنین افتضاح...بعدازچندساعت پرواز ازفرودگاه خارج شدم بارون خیلی شدیدبود یه تاکسی گرفتم وسوارشدم
راننده:خانم کجامیرین؟
گوشیمو دراوردم ورفتم تومسیج لویی که یکسال پیش ادرس خونه لیام وبرام فرستاده بودوازم خواسته بود پیششون برم
گوشیموگرفتم سمت راننده_منوببرین اینجا
ماشین حرکت کرد
دستموگذاشتم روپیشونیه دارسی تامطمئن بشم تب نکرده باشه_سردته؟
دارسی:یکم
میترسیدم سرمابخوره
_الان میرسیم
به ساعتم نگاهی انداختم از نیمه شب گذشته بود...
راننده:رسیدیم
پول راننده روحساب کردم ودست دارسی روگرفتم وپیاده شدم از صندوق عقب چمدونموبرداشتم وبه طرف خونه لیام رفتم ازدر زدن میترسیدم دوساله که ندیدمشون همینطور به درخونه خیره بودم وکاری نمیکردم
دارسی:مامان من یخ کردم در بزن دیگه
دارسی غرزد بعدم رفت جلو وانگشت کوچولوشو روزنگ گذاشت
خبری نشدیکم که گذشت خودم درزدم
میترسیدم این همه راه واومده باشم وبی فایده باشه
یه مین که گذاشت دربازشدولویی باچشمایه پف کرده اومد جلوی درلویی:لیلی؟!!!....
___________________________________پتوروکشیدم رودارسی بوسه ای روی گونش زدم وازاتاق خارج شدم خواستم ازپله هابرم پایین که با لیام مواجه شدم
باتعجب به من خیره شده بود مشخص بود بدخواب شده
![](https://img.wattpad.com/cover/216860964-288-k269450.jpg)