💎25 💎

235 78 271
                                    

امروز ١٨جولاى بود...درسته! روز تولد تمين.
جينكى بدون اينكه به كسى توجهى كنه، روى كاناپه نشسته بود و عكس هاى خودشو با پسرعمويى كه مثل برادر كوچيكترش بود نگاه ميكرد
تمين چهارروزه كه ناپديد شده و انگارآب شده رفته زير زمين.
طرفداراش حتما تا الان منتظر اينن كه تمين بخاطر تولدش لايو بزاره...مثل هر سال كه اين كاررو انجام ميداد وشمع تولدش رو، جلوى ميليون ها ادم فوت ميكرد.
اگه لايو نزاره، تمام زحمات اين چند روزشون براى مخفي كردن اينكه اون گم شده بي ثمر ميموند.

فضاى عجيبى توى خونه بوجود اومده بود. تمين بخشى از وجود اون ادم هايي شده كه تو اين چهار روز در به در به دنبالش گشتن اما هرچى بيشتر تلاش ميكردن، كمتر به نتيجه ميرسيدن.

                             ************

بى حوصله روى تخت دراز كشيده بود
نميدونست چندروزه كه اينجاست،اما مثل هميشه تو اين ساعت؛ منتظر بود تا جونگكوك بياد و باهاش حرف بزنه
حس خوبى نسبت به اين پسر داشت.حداقل ازاين مطمئن بود كه مثل بقيه آدماى عوضى اون عمارت نيست.

در باز شد و اينبار بجاى جونگكوك، كيبوم رو ديد
اخماشو توهم برد و بدون اينكه حرفى بزنه به كيبوم خيره شد
"پاشو بيا بيرون"
تمين حرفى نزد. حتما رئيس اين عمارت ميخواست ببينتش
"تمين...باتوام.بيا بيرون"
"كجا؟"
"بيا بيرون ميفهمى"

......

از عمارت خارج شدن و به سمت قسمت پشتى حياط عمارت رفتن.
نگهبان درو باز كرد و با ديدن چيزى كه ميديد، نزديك بود فكش به زمين بيفته. فكر ميكرد اين يه روياست و همچين چيزى غيرقابل باوره.
ساختمان بزرگ شيشه اى كه به شكل يه الماس بود.

اتاق الماس، مكانى واسه تنهايي هاى مينهو بود...
اتاقى كه تشكيل شده بود از يه تخت و قاليچه اى كه وسط زمين پهن شده بود و يه كاناپه دونفره و ازهمه مهم تر، رفيق تنهايى هاى چويى مينهو
اون رفيق چيزى جز پيانو نميتونست باشه.
شايد بخاطر همين اتاق شيشه ايه كه لقب دايمند رو به خودش داده؟ يا شايد لقب دايمندو داره، اونو ساخته؟!

"برو داخل اون ساختمون شيشه اى"
"چى ؟ چرا؟"
"اينقدر سوال نپرس و فقط برو"
كيبوم تمين رو به سمت جلو هل داد و خودش از اون باغ خارج شد و درو بست
لرز خفيفى به جونش افتاده بود و با قدم هاى لرزون رو به جلو حركت كرد.

درو باز كرد و به ارومى وارد شد. با خالى بودن اونجا، نفس راحتى كشيد.
با ديدن پيانوئه مشكى رنگى كه اون گوشه قرار داشت با هيجان به سمتش رفت
دستشو روى كلاويه هاى پيانو كشيد و غرق لذت شد
انگار سال هاست از اين ساز دور بوده.

DIAMOND Where stories live. Discover now