🍨🕊قسمتِ دوازدهم: باور نمیکنی باور کن 🕊🍨

1.5K 422 128
                                    

صبح زود بعد از خفه کردنِ صدای آلارم گوشی، به زور خودشو از کف تخت جدا کرد و بلند شد. نگاهی به سرتا پای خودش انداخت و بلافاصله تیشرت نخی ای که دیشب موقعِ گشتن تو تاریکی به پستش خورده بودو از تنش بیرون کشید و بلند شد.

همونطور که کریس گفته بود تا شب موندㅡ در واقع تا زمانی که اون سه تا از خونه برن و فیلمشونم تموم بشه. البته برام شام نموند و چانیول هم تصمیم گرفت اون شب رو بیخیال شامش شه و این یعنی از دیشب چانوو رو ندیده بود.

تیشرتشو توی دستش چرخوند و همونطو که سمت سرویس اتاق میرفت لای تپّه لباسایی که رو زمین ول کرده بود شوتش کرد. در حمومو با لگد باز کرد و وارد شد. از اون آدمایی نبود که هر روز صبح یه دوش باکلاس بگیره و بعد از اصلاح صورتشو ژل زدن به موهاش پاشه بره دانشگاه. تهِ تهِ لطفی که به خودش میکرد شستن صورت و دندوناش و شونه کردن پشمای روی سرش بود.

حوله رو روی شونه های برهنه ش انداخت و از اتاق بیرون اومد. خونه سوت و کور بود و حتی بوی سرخ کردنیای چانوو از طبقه پایین به مشام نمیرسید. چانیول پله ها رو تک تک پایین اومد و وقتی وارد هال شد. بازم اثری از چانوو ندیدㅡ دوباره پله های پایین اومده رو بالا رفت و وارد اتاق چانوو شد. وات د فاک؟ کله سحر کجا رفته بود؟

سریع پله هارو برای بار سوم طی کرد و خودشو به آشپزخونه رسوند. نگاه بی هدفی به در و دیوارای آشپزخونه انداخت و سمت یخچال رفت. اما قبل از این که بازش کنه بالاخره یه یادداشت کوچیک با دست خط محشر پدرش روی درش دید.

«خورشید خانم درومد. ببعی ماهم از جاش درومد. مثلا خواستم شعر بگم >~< شاید وقتی بیدار شی و ببینی من نیستم فکر کنی میخوام بذارمت سر راه ولی نه ^^ دوستای بابات اومدن خونه و کت بسته بردنش. توکه نبودی ببینی چطور مورد بی رحمی قرار گرفتمㅠㅠ انی ویㅜㅜ برات بیکن و تخم مرغ گذاشتم بیرون. دو دقیقه سرخشون کنی سه سوت آمادن. برات آژانسم گرفتم راس ساعت ۷ میاد جلو در آماده شو برو دانِجگاه، خفن. آره خلاصه یه بوس بالدار هم برات فرستادم فکر کنم تا الان نشست رو لپت^^ دوست دار تو بابا چانوو♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡»

چانیول انگشتشو روی قلبای زیر کاغذ کشید و لبخند زد. خودکارو از رو اُپن برداشت و زیرش نوشت:

«چرا نمیخوای قبول کنی من بیست سالمه و دیگه بچه نیستم-_- انی وی. بوست نرسید-_- من یه اورجینالشو میخوام-_- تخم مرغ و بیکنم نمیخورم خودت باید برام درست کنی-_-»

همونطور که گفته بود تخم مرغ و بیکنشو داخل یخچال برگردوند و به جاش از کابینت قوطیِ کورن فلکس شو برداشت و قاطی شیر خوردش.

بعد از یه ربع به اتاقش برگشت و بعد از عوض کردن لباساش ساعتو یه دور چک کرد و وقتی عقربه بزرگترو پنج قدم دور تر از ۱۲ دید، کوله و کلید و موبایلشو از رو میز برداشت و از در خونه بیرون رفت.

🕊 𝑭𝑶𝑶𝑳 🕊Where stories live. Discover now