"قدم سی و هفت: شروع عملیات پیدا کردن الهه!"

2.8K 639 1.7K
                                    


هییی!

ببینید کی اینجاست(=

خب بابت اینکه یکم دیر شد شرمندم.


شرط ووت این پارت هم 300 تاست.

درمورد قدرت های لیام یکم‌میخوام توضیح بدم، لیام از اونجایی که بچه ارس حساب میشه مثل اون جنگجوی خوب و قوی ایه و سلاح خاص خودش رو داره که همون شلاقه.

از یه طرف پسر آفرودیت هم هست پس قدرت هیپنوتیزمش رو هم داره اما نه مثل هری، فقط میتونه خواسته واقعی طرف مقابل رو تو اون لحظه، از زیر زبونش بکشه بیرون. که اینجا مثلا باید آزادی باشه واسه زین. و اینجوری بهش بگه میگه میخوای آزاد شی پس بهم بگو الهه کجاست و اینا...

خب دیگه توضیح کافیه.
امیدوارم از خوندنش لذت ببرین❤

***

"میخوای چه غلطی- ن‍-نه! ببین، لیام یا هر خری که هستی-"
زین برخلاف اینکه ترسیده بود داد زد ولی وقتی لیام شلاق رو تو دستاش کشید و با چشم های قرمز بهش نزدیک شد صداش ناخودآگاه تحلیل رفت.
"احتیاجی به خشونت نیست! میتونیم با صحبت حلش کنیم! مثل دو تا متمدن!"

"باشه. گفتی الهه نیستی؟! بیا اینجوری فرض کنیم که من باور کردم. پس جای الهه ی واقعی رو بهم بگو و اونوقت من کاری باهات ندارم!"

لیام در حالی که به زین نزدیک میشد گفت و زین تمام سعیش رو کرد تا از لیام فاصله بگیره و عقب بره-هرچند دست و پاش بسته بود پس زیاد فرقی نداشت- و صورتش رو کاملا کج کرد.

"من بهت هیچی نمیگم!"
زین آروم جواب داد و چشم هاش رو بست. آره ترسیده بود و شاید این فکر که هری رو لو بده از ذهنش هم گذشت اما نمی تونست این کار رو بکنه‌. حداقل نه وقتی هری حامله بود.
"هر چه قدر میخوای تهدیدم کن و شکنجه ام بده اما به چیزی که میخوای نمیرسی عوضی!"

"شکنجه؟ اوه نه، راه های بهتری هست."
لیام ریلکس به زین نزدیک تر شد و زیر گوشش زمزمه کرد:
" دوست نداری بدونی قدرت من چیه؟"

"بذار یکم فکر کنم... نه! دوست ندارم! حالا بکش عقب!"
زین چشم هاش رو نیمه باز کرد و با حرص به لیام که با لبخند نگاهش رو تو صورتش می چرخوند نگاه کرد.

درست همون لحظه حس کرد کم کم برداشتن نگاهش از اون چشم ها داره سخت میشه، موج عجیبی از نیرو بهش غلبه کرد و درکش رو از اتفاقی که داشت میوفتاد از دست داد.

لیام انگشتش رو زیر چونه ی زین که حالا تحت تاثیر جادوش بود گذاشت و پوزخند زد.
"بهم بگو...اون چیه که الان با تموم وجودت میخوای؟ پسری مثل تو، آرزوی چی رو تو قلبش داره؟!"

Forest Boy [L.s]Where stories live. Discover now