three

79 24 13
                                    

سپرده بود به دوستش که حواسش به رزی باشه و هر چیز غیر عادی ازش دید به جونگکوک خبر بده .
یه هفته ای از کارش تو شرکت میگذشت و تنها مشکلش کیم تهیونگ بود !!!
نه به خاطر این که خیلی آروم بود و به جونگکوک اهمیت نمیداد ، بلکه جونگکوک فهمیده بود بدجوری جذبش شده و روش کراش داره!
همینم خیلی رو اعصابش بود .
ساعت پنج و نیم بود . پشت میزش نشسته بود و با کامپیوترش ور میرفت .
موبایلش زنگ خورد .
شماره ناشناس
جواب داد :
- سلام ! بفرمایید ؟
- سلام جونگکوک منم ، تهیونگ !
اره این تهیونگ بود که داشت با او ن صدای کشندش با جونگکوک حرف میزد !
ولی اون تهیونگ سرد و مغروری که جونگکوک میشناخت چرا باید به جونگکوک زنگ میزد ؟
اصلا شمارشو از کجا گیر آورده بود ؟
اینقدر جوگیر نشو جونگکوک !
حتما یه مسئله ی کاریه و شمارتو هم از لیسا گرفته دیگه . شایدم از جئون موبین !
سعی کرد جدی باشه و بعد گفت :
- بله ، شناختم !
- میخواستم آدرس خونتو بگیرم !
وات د هل ؟! واسه چی ؟
یعنی تهیونگ میخواست بیاد خونش؟!!!
شکه شده بود اما به روی خودش نیورد و پرسید :
- میتونم بپرسم چرا ؟
- چون میخوام بیام خونت ! خونه ای دیگه ؟
واقعا هول شده بود .
با من من گفت :
- عامم . . . آ آره . . . الان برات میفرستم .
- باشه ، منتظرم .
تلفنو قطع کرد و سریع آدرسو برای تهیونگ فرستاد
یعنی چرا میخواست بره خونه ی جونگکوک ؟
تو مغز جونگکوک هزار جور فکر و خیال میچرخید تا این که صدای زنگ درو شنید
واو چقدر زود رسیده بود!
نگاهی به خونه انداخت و وقتی مطمئن شد همه چی مرتبه، دوباره تو قالب جدیش فرو رفت تا بره درو باز کنه .
تهیونگ اما مثل همیشه بدون هیچ احساسی نگاهش میکرد
با این وجود ضربان قلبش به طرز احمقانه ای بالا رفته بود و فقط امید داشت که تهیونگ صداشو نشنوه
از جلوی در کنار رفت تا تهیونگ وارد بشه .
تهیونگ وارد شد و نگاهی به خونه انداخت و بعد رو تخت جونگکوک نشست
از روز اول ، جونگکوک خیلی به چشمش اومده بود ! جونگکوک یه پسر مغرور ، باهوش و البته گرم به نظر میومد و از نظر ظاهریم چیزی کم نداشت .
اما تهیونگ در برابرش خیلی احساس ضعف میکرد و به خاطر مشکل بزرگی که داشت از جونگکوک دوری میکرد .
بالاخره اون سکوت مسخره رو شکست و گفت :
- امشب جشن نامزدی دختر رئیس شرکت آیلی(ailee) اومدم که با هم بریم .
- چرا من باید بیام ؟ و چرا باید با هم بریم ؟
- چون رسانه ها اونجا حضور دارن و شرکت ما یه رابطه ی به ظاهر دوستانه با اونا داره پس حضورمون مفیده و فراموش نکن ما شریکیم برای همین میخوام به طور رسمی به همه معرفیت کنم .
دیگه باید چه بهونه ای میاورد ؟ اصلا چرا باید بهونه میاورد ؟ بدون شک از خداش بود که با تهیونگ همراه بشه .
نفسشو بیرون داد و گفت :
- چقدر وقت دارم آماده بشم ؟
- حدودا بیست دقیقه !
- چی ؟ اما من باید دوش بگیرم !
- هرکاری میکنی بهتره سریع باشی .
با پوزخند گفت و جونگکوک بی توجه بهش بعد از برداشتن حولش وارد حموم شد .
درحالت عادی دوش گرفتنش حدود نیم ساعت طول میکشید اما این بار سعی کرد واقعا سریع باشه .
تهیونگ تو این فرصت خودشو مشغول بررسی خونه کرده بود و داشت همه چیزو با دقت نگاه میکرد که چشمش به گیتار مشکی جونگکوک افتاد .
ازجاش بلند شد ، گیتارو برداشت و دوباره نشست .
در حال ور رفتن با گیتار بود که در حموم باز شد و جونگکوک با بالا تنه ی لخت و درحالی که فقط یه حوله دور کمرش بسته بود بیرون اومد
تهیونگ ناخودآگاه به عضله های جونگکوک نگاه میکرد از همون نگاه هایی که جونگکوک روز اول به خودش انداخت
جونگکوک اما به شدت تحت فشار بود که تهیونگ به گیتارش دست زده ، اونم بدون اجازه !
با عصبانیت پنهانی گفت :
- میشه گیتارمو بدی ؟
تهیونگ بدون اینکه چشماشو از رو بدن جونگکوک برداره گفت:
- نمیدونستم گیتار میزنی !
- لطفا گیتارمو بهم برگردون !
این حساسیت دست خودش نبود .
به نظر جونگکوک وقتی یه چیزی مال اون بود یعنی مال اون بود و کسی نباید بی اجازه نزدیکش میشد .
مخصوصا که اون چیز گیتار عزیزش بود .
- اگه بخوام برام گیتار بزنی چی ؟
نه تنها جونگکوک گیج شده بود ، بلکه خودشم نمیدونست هدفش ازین کار چیه فقط مثل اینکه از حرص خوردن جونگکوک لذت برده بود و میخواست یکم اذیتش کنه ! جونگکوک دستی تو موهای خیسش کشید ، نفسشو بیرون داد و با پوزخندی گوشه ی لبش به تهیونگ نزدیک شد
خم شد و سرشو کنار سر تهیونگ برد .
با صدای خیلی آرومی در گوشش گفت :
- با من بازی نکن ! هیچوقت !
تهیونگ کاملا شل شده بود . بوی تن جونگکوک دیوونه اش کرده بود . ترکیبی از بوی گل ، بوی میوه ، بوی عطر یه بوی تند اما آرامش بخش !
مگه با چی خودشو میشست ؟
اصن همچین ماده شوینده ای وجود داشت ؟
دلش میخواست دستشو تو موهای جونگکوک فرو ببره ! جونگکوک با همون پوزخند گیتارو از دستای بی جون تهیونگ گرفت و سرجاش گذاشت .
اما تهیونگ هنوز مثل یه مجسمه بی حرکت بود .
نکنه زیادی تند رفته بود ؟
نه خیرم حقش بود .
درسته جونگکوک ازش خوشش میومد اما باید حدشو بهش نشون میداد چون اونا حتی دوستم نبودن !
با این حرف جونگکوک تهیونگ از هپروت اومد بیرون .
- میشه بیرون منتظرم بمونی ؟
خیلی بی صدا از جاش بلند شد و رفت بیرون تا تو ماشینش منتظر جونگکوک بمونه .
جونگکوک میخواست لباس بپوشه اما خوب اتاق دیگه ای نبود برای همین تهیونگو بیرون کرده بود .
سعی کرد با توجه به جو جایی که قرار بود برن لباس انتخاب کنه اما دوست نداشت خیلی رسمی باشه .
یه شلوار ساده مشکی با یه پلیور مشکی و یه پالتوی طوسی بلند پوشید .
نیم بوتای مشکی چرمشو هم پاش کرد .
موهاشو که حالت دار بودنو رو پیشونیش ریخت .
از بین کلکسیون عطرو ادکلنش یه ادکلن گوچی در آورد و ازش زد
از بچگی این کلکسیون رو جمع کرده بود . از بین حواس پنج گانش حس بویاییش از همه قوی تر بود برای همینم خیلی روی بو حساس بود
بوی تند و تلخ رو بیشتر دوست داشت .
تهیونگ تا الان خیلی معطل شده !
با این فکر آخرین نگاهو تو آینه به خودش انداخت
موبایلشو برداشت و از خونه زد بیرون
با یه ژست جدی به سمت ماشین تهیونگ رفت .
تهیونگ با دیدن جونگکوک چشماش برق زد اما ترجیح داد ضایع نکنه
جونگکوک درو باز کرد و نشست .
درسکوت کامل به سمت جایی که جونگکوک نمیدونست کجاست میرفتن که موبایل جونگکوک زنگ خورد !
دوستش بود !
همونی که قرار بود مراقب رزی باشه !
خب چه چیزی مهم تر از رزی ؟
جواب داد و با همون لحن جدی ای ک به خاطر حضور تهیونگ بود جواب داد :
- بله؟
- سلام وولف !
- سلام ! چیزی شده؟
- رزی !
با این حرف و لحن نامعلوم دوستش ته دلش یه لرزش خفیف احساس کرد .
با لحن عصبی و صدایی که ناخواسته بلند شده بود گفت : - رزی چی ؟
- یه آدرس برات میفرستم . تو این مدت رزی به جز خونه ، دانشگاه و سرکار جایی نرفته بود اما امروز بعد از دانشگاه
رفت اونجا و بعدش خیلی ناراحت برگشت . الانم مست تو یه بار نشسته !
- آدرس بار رو هم بفرست !
و بعد قطع کرد .
چند لحضه بعد یه پیام که توش دوتا آدرس نوشته شده بود اومد .
زیر آدرس دوم نوشته بود بار .
با دقت به آدرس اول نگاه کرد .
خیلی به نظرش آشنا میومد !!!
بهش خیره شده بود و وقتی فهمید آدرس خونه ی جئون موبینه از قبل هم بی قرار تر شد .
این آدرسو هنوز یادش مونده بود .
این بار با صدایی که از ته چاه میومد رو به تهیونگ گفت :
- لطفا منو برگردون - چرا ؟
- باید ماشینمو بردارم برم یه جایی !
- مهمونی چی میشه ؟
با نگاهی که جونگکوک بهش انداخت فهمید موضوع جدی تراز این حرفاست
به هر حال که نگرانش شده بود و نمیتونست بزاره تنها بره .
- خودم میبرمت ! کجا باید بریم ؟
جونگکوک حوصله ی بحث نداشت از طرفی هم میخواست هرچه زودتر خودشو به رزی برسونه پس به نفعش بود دوباره به خاطر برداشتن ماشین برنگرده .

بنابراین آدرس بار ر و به تهیونگ داد . . .

الان که دارم دوباره پارتای اول یور پرفیومو آپ میکنم میفهمم که چقدر داغون مینوشتم
لونا میگه میتونم تغییرش بدم اما من ترجیح میدم که از این به بعد بهتر بنویسم و جبران کنم هرچند که ویرایشش میکنم
روز آپ مشخص نمیکنم اما معمولا جمعه ها آپه
و اینکه ممکنه این پارت مشکلاتی داشته باشه اما من از وقتی بیانیه ی بیگ هیت و پست آگوست دی رو دیدم تمرکزمو از دست دادم و خیلی حوصله ندارم که مشکلات جزئی رو برطرف کنم
راستی اگه خواستین یه سر به کار جدیدم بزنین
corpse bride

سوالم هنوز اینه که درمورد رزی چی فکر میکنین؟
دیگه همین :|
فهلا:|
- Shadow

your perfumeWhere stories live. Discover now