seven

61 18 22
                                    

تو یه جهش از روی تهیونگ بلند شد و به سمت در دوید
جویی که به حد مرگ ترسیده بود ، خواست فرار کنه اما جونگ کوک از پشت موهاشو کشید و مانعش شد
جونگکوک:
چو جویی ..کجا با این عجله؟ بمون یکم دیگه فضولی کن
جونگ کوک با یه نیشخند رو لبش گفت و جویی در جواب شروع به جیغ و داد کرد
جویی :
ولم کن...ولم کن عوضی !
اگه همین الان خفه نشی خودم خفت می کنم!
جونگکوک از بین دندوناش غرید و جویی ساکت شد
ادامه داد :
بی صاحابتو  رد کن بیاد
پ.ن: تیکه کلامه خدمه ب ب
با چشم به گوشیش اشاره کرد اما وقتی جویی حرکتی نکرد برای بار دوم و با داد تکرار کرد
جویی از ترس  گوشیشو روشن کرد
جونگکوک مطمئن شد که عکسی باقی نمونه
جویی:
میدونی اگه بقیه بفهمن با من چه رفتاری کردی چی میشه؟
تو میدونی اگه بفهمن دخترِ چو تو کارای بقیه فوضولی میکنه چی میشه ؟
گوشی رو داد دستش و گفت:
وقتی میخوای زرنگ بازی دربیاری، مطمئن شو که زرنگی!
جویی پاش رو روی زمین کوبید و دور شد
جونگکوک وقتی به تهیونگ نگاه کرد، احساس کرد که اون داره سعی میکنه خنده شو کنترل کنه اما چیزی نگفت و فقط خیلی سریع لباسشو پوشید و از اونجا به سمت خونه حرکت کرد
زندگی آروم و بی حاشیه اش این چند وقته داشت شلوغ پلوغ میشد
ظبط رو روشن کرد و یه آهنگ کلاسیک گذاشت تا رسیدن به خونه
روز بعد:
وارد شرکت که شد و به طبقه بالا رفت لیسا رو دید که تو اتاق تهیونگه و داره براش دست تکون میده
به اتاق تهیونگ رفت و اون رو دید که به نقطه نامعلومی خیره شده و لیسایی که تقریباً داره بال بال میزنه
جونگکوک:
سلام اتفاقی افتاده؟
پرسید و منتظر جواب لیسا شد
راستش نمیدونم چه خبره تهیونگم چیزی نمیگه
و بعد صفحه ی موبایلش رو به طرف جونگکوک گرفت
آریو فاکینگ کیدینگ می؟
عکسی که با بالا تنه لخت روی تهیونگ خیمه زده بود، همه جا پخش شده بود و در موردش حرف می زدن البته حرف که نه یه مشت چرندیات مثل:
کیم تهیونگ واقعاً یه هرزست
چطور میتونه همزمان با چند نفر باشه؟
حیف پارک جیمین
احتمالا چند تا دیگه رو هم داره
مردم بازم مردمی که اونو تبدیل به این جونگکوک کرده بودن
رو به لیسا گفت :
الان مشکل چیه لیسا ؟
شرکت در خطره! این شایعات باعث نگرانی مشتریامون شده...
من از استخر اومده بودم و لباس تنم نبود همون موقع با تهیونگ بحثم شد در واقع هیچ چیز اون طور که به نظر میاد نیست ما داشتیم دعوا میکردیم
خودشم میدونست که داره دروغ میگه چون احتمالا اگه جویی ازشون عکس نمی‌گرفت کارشون به جاهای باریک کشیده می‌شد
اما چه دلیلی داشت که بقیه این رو بدونن؟
ادامه داد این وظیفه تو و تهیونگه که برای مردم توضیح بدین منم کسی که این عکسو گرفته پیدا میکنم
منظورت چیه پیدا می کنی ؟یادت رفته دوست جدیدت ازمون عکس گرفت ؟
تهیونگ که تا اون موقع سکوت کرده بود با طعنه گفت
مطمئنم کار جویی نیست من خودم عکسو از تو گوشیش پاک کردم اگه یکم باهوش باشی میفهمی که زاویه عکس گرفته شده باشه با زاویه دید جوی مطابقت نداره اون پنجره سرتاسری اتاق یادته؟ این عکس از اونجا گرفته شده
جونگکوک جواب داد اما صحبتشون نصفه موند چون در اتاق باز شد و پارک جیمین خیلی عصبانی وارد شد
اول چشم غره ای به جونگکوک رفت و بعد رو به لیسا گفت:
میشه تنهامون بزارید؟
لحظه آخری که جونگکوک داشت با یه نیشخند کنج لبش اتاق رو ترک می‌کرد ، حاضر بود قسم بخوره غم رو توی دریای سیاه چشمای تهیونگ دیده
جونگ کوک و لیسا به اتاق لیسا رفتن و مشغول کار شدن
تا پایان تایم کاری خبری از تهیونگ نشد و جونگکوک بعد از خداحافظی به پارکینگ رفت تا سوار ماشینش بشه اما یادش اومد ریموت ماشین رو روی میز لیسا جا گذاشته و برگشت بالا تا برش داره
کسی توی شرکت نبود و لامپا خاموش بودن اما صدای هق هق کسی سکوت رو می شکست
جونگکوک صدا رو دنبال کرد و به طبقه پایین یعنی اتاق جلسه کارمندا و بخش امنیت رسید
جسمی کنار میز، روی زمین ، توی خودش جمع شده بود و صدای هق هقش و لرزش شونه هاش خبر از حال بدش می‌داد این آدم با این عطر ولف کشش کی میتونست باشه جز تهیونگ؟
به طرفش رفت و بطری الکل رو تو دستش دید حالا علاوه بر عطر ولف کشش بوی الکل هم به مشام می‌رسید
توی یه لحضه جونگکوک با خودش فکر کرد دنیا روی سرش خراب شده الان هیچ چیز از تهیونگ  مهمتر نیست پس به چیزی جز اون فکر نکن
کنار تهیونگ رو زمین نشست و دستش رو روی شونه اش گذاشت
هی آروم باش
تهیونگ اول از ترس از جا پرید اما با دیدن صورت آشنای جونگکوک سر جاش نشست
مثل یک پسربچه مظلوم به جونگکوک خیره شد و گفت
دارم بابا میشم...

یه دقیقه کاور پارتو نگاه کنین بعد تصور کنین تهیونگ بابا شه ”)
عطر تو اشتباه زیاد داره؟
چند پارت دیگه شروع میکنم به نوشتن و داستان اصلی شروع میشه...
اینقدر سایلنت نباشین من یادم رفده بود اپ کنم:/
- Shadow

your perfumeWhere stories live. Discover now