- ایشون سوفیا هستن ! صاحب برند آرایشی مک (mac) سوفیا این جونگکوکه نوه ی آقای جئون !
لیسا درحالی گفت که خودش، سوفیا، تهیونگ و جونگکوک توی اتاق تهیونگ برای شنیدن چیزی که سوفیا میخواست بهشون بگه جمع شده بودن و جونگکوک بعد از تکون دادن سرش رو به زن مسن و شیک پوش روبروش پرسید:
- شما خیلی وقته که با شرکت ما کار میکنید؟
زن با لبخندی که از نظر جونگکوک مهربون بود گفت :
- البته ! چند سالی میشه که شرکت آی سی تبلیغات شرکت ما رو انجام میده در ضمن من و پدربزرگت باهم صمیمی بودیم اون دوست خوبی بود
با شنیدن اسم پدربزرگش ذهنش دوباره پیش رزی کشیده شد و به این فکر کرد این زن هم مثل خودش خیلی راحت با نبود دوستش کنار اومده
شایدم فقط تظاهر میکنه
مثل خودش...
در جواب زن فقط سرش رو تکون داد .
صدای زن از فکر بیرون آوردش و باعث شد بهش خیره بشه.
- من اومدم اینجا که بهتون بگم ، تصمیم داریم برای کارمندای شرکت خودمون و شرکت آی سی یه کمپ یه روزه برگزار کنیم تا شاید اینجوری کمی از زحماتشون جبران بشه و خستگی شون کمتر ! در ضمن شرکت آیلی هم هست چون اونا تبلیغات دیجیتال ما رو انجام میدن !
جونگکوک خیلی خودش رو کنترل کرد تا داد نزنه " نه اصلا حوصلشو ندارم "
صدای تهیونگو شنید که میگفت :
- ممنونم ! اما لازم نبود برای همچین موضووعی خودتون بیاید .
- این چه حرفیه کیم جوون ؟ میدونی که شما بچه ها چقدر برای من با ارزشین ! در ضمن همه اجازه دارن زوجشون رو به کمپ بیارن ، پس حتما با جیمین بیا !
الان فهمیدم که سوفیا با تهیونگشون صمیمیه ؛ اما پارک جیمین قراره با تهیونگ همراه بشه ؟ فاک ! چرا ته دلم یجوری شد ؟
# افکار _چرت_کوک
اما مثل این که تهیونگ خیلی موافق این پیشنهاد نبود چون استقبالی ازش نکرد و فقظ گفت :
- فکر نمیکنم ممکن باشه !
- چرا که نه ؟ اصلا خودم ازش دعوت میکنم !
زن با لحن با مزه ای این ر و گفت و بعد از خداحافظی شرکت رو ترک کرد .
جونگکوک به سختی از افکار طوفانیش بیرون اومد و تهیونگو دید که بهش خیره شده
بهش نگاه فوق عصبی و ترسناکی که خودشم نمیدونست دلیلش چیه انداخت و از اتاق بیرون رفت
لیسا رفت تا به کارمندا خبر بده و تهیونگ مثل همیشه ساکت به فکر فرو رفت . . .من خیلی قبل از اینکه لیسا بشه سفیر برند مک این پارتو نوشته بودم بعد وقتی خبرشو شنیدم همینجوری بی دلیل برگام ریخت:/
خودمم میدونم پارت کوتاهی بود ولی خوب کوتاه نوشته بودمش الان بش اضافه کنم ریده میشه تو داستان://
اصن یادش بخیر این پارتو نوشته بودم که فقط اخرش سر ریدرام غر بزنم غرغرامم خیلی کارساز بودن...
راستی عکس بالارو دیدین؟ اولین کاور یور پرفیوم بود:)
لونا e اخر perfume ننوشته بود منم متوجه نشده بودم و تا مدت زیادی ازش استفاده میکردم :/
خلاصه که شرفمون پرچم شد://
فهلا:/
- Shadow
![](https://img.wattpad.com/cover/245082501-288-k379744.jpg)
ESTÁS LEYENDO
your perfume
Fanficجونگ کوک: - وقتی مردم ستاره ی دنباله دار میبینن، آررزو میکنن. تو عم یه آرزو بکن. + تو نمیکنی؟ - امتحانش ضرری نداره درسته! امتحانش ضرری نداشت اما جوابش مشخص بود"تو این دنیا آرزو کردن فایده ای نداره چون اونا خود به خود برآورده نمیشن" هردو چشماشونو بس...