🍃1🍃

676 96 52
                                    


‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍~چی ؟ مگه قرار نبود وقتی که 19سالشه این اتفاق بیفته؟ اون هنوز 7 سالشه

=دقیقا مشکل همینجاس.. هیچ نگهبانی براش نیست.. نگهبان فارقه ای که به تهیونگ بخوره نیست.. اون نگهبان باید از دسته 2 باشه و از دسته دو هیچ فارقه ای نیست

~دقیقا

+ماما.. بابا

~آه یوریو.. بیا بغلم پسرم

پسر بچه با ذوق با اون قدمای کوچولو و بدن تپلش سمت مادرش دوید و خودشو توی آغوش باز مادرش انداخت

=یوریو..

+بابا؟

=یوریو فارقس.. از دسته دو هم هست

~تو که منظورت این نیست که..

=آره..یوریو نگهبان تهیونگ میشه.. یوریو تمام ویژگی های لازم رو داره و چون سن تهیونگ کمه نگهبانش یکی از اعضای خانواده سلطنتی باشه بهتره

~اما کریس .. یوریو هنوز 6 سالش هم نشده.. اون خیلی بچس

=یوریو باهوشه.. باهمین سن کم داره خواندن و نوشتن یاد میگیره.. همین کافی نیست که بهمون بفهمونه که میتونه؟

~درسته

.
.
.
.
.

=لالاری.. ما برای تهیونگ تصمیم گرفتیم.. یوریو نگهبانش خواهد شد

-مطمئنی؟

=میدونم بچس ولی اون باه..

-منظورم اینه عواقبشو قبول خواهی کرد؟

اینبار فلورا جواب داد
~راه دیگه ای نداریم.. مادر تهیونگ داره زودتراز موعدش میره نمیشه تنهاش بزاریم.. لالاری کمی راجب آینده پسرم بهم بگو

-نمیتونم چیزی بگم.. فقط اون باید خوب آموزش ببینه.. کاملا راجب خودش اطلاع داشته باشه وگرنه اتفاقی میفته که نباید بیفته

=یعنی چی؟ یکم واضح تر بگو

-یکم بزرگتر بشه میفهمید.. یوریو کجاس؟

~داره میاد

+مامان من اومدم
همون موقع یوریو رسید و با خوشحالی خودشو به مادر و پدرش رسوند

-سلام یوری

+سلام عمو لالاری.. خوبی ؟
پسر با چشمای درخشان و لحن مهربون و بچگونش به لالاری سلام کرد

-خیلی بزرگ شدی پسر

+اره برای خودم مرد شدم

-آفرین پسر قوی.. بیا اینجا پسرم

یوریو سریع سمت لالاری رفت و روی پاهاش نشست

-اوه پسر سنگین شدی

+اره چاق شدم

-ولی همه جوره خوشگلی

+مرسی عمو

ANGEL [VKOOK] Where stories live. Discover now