-جونگ کوکی+بله؟
-قراره بریم پیک نیک.. باهام میای ؟
+اره..چرا نیام
-کوکی اونجا که میخوایم بریم خیلی خوبه.. من قبلا همیشه با بابام قایم موشک بازی میکردم بیا اینبار باهم بازی کنیم
+آخجووون باشه.. ولی وایسا.. قایم موشک چیه؟
جونگ کوک با تعجب و لبای آویزون پرسید-تو شهر شما قایم موشک بازی نمیکنن؟؟
+نه.. اونجا زیاد بازی نمیکنن
-چرا؟
+نمیدونم
-دوست دارم شهرتو ببینم
+منم دوس دارم بیای پیشم ولی فعلا نمیشه
-چرا؟
+نگفتی قایم موشک چیه؟
-یه بازیه.. یه نفر چشماشو میبنده و اونیکی قایم میشه جایی که اونیکی پیداش نکنه و بعد یه جایی رو مشخص میکنن که اونجا سک سک بزنن یعنی....
تهیونگ کامل بازی رو برای پسر کوچیک تر که با چشمای درشتش بهش خیره شده بود توضیح داد+چه باحال
-اوم..کوکی ؟
+بله؟
-تو خواهر برادر نداری؟
+من..
قیافه پسر توهم رفت+داشتم
-داشتی؟ یعنی چی؟ مرد؟
+داداش واقعیم نبود ولی خب پیش ما بود.. بعد... مرد
-حتما خیلی حالت بد شده نه؟
تو چشمای پسر کوچيکتر اشک حلقه زد+اون.. آخرین لحظه داد زد و گفت نمیخوام برم.. اون برای اولین بار جلو چشم همه گریه کرد
جونگ کوک گریش شدت گرفت و خودشو تو بغل تهیونگ انداخت-جونگ کوکی.. گریه نکن..
+ته.. اون.. اون.. فقط 10سالش بود
تهیونگ، جونگ کوکو محکم تر بغل کرد
-کوکی اون جاش از ما راحت تره.. اون الان تو بهشته+نه ته.. اون.. اون..
-کوکی.. من دیگه نمیخوام گریتو ببینم
+هق.. چرا؟ زشت گریه میکنم؟
-نه.. دلم درد میگیره
جونگ کوک هیچی نگفت و سعی کرد فقط ازین بغل شیرین لذت ببره
~تهههههیونگگگگ.. آماده ایییی؟
صدای داد مامانش اومد دوتا پسر از هم جدا شدنتهیونگ با شصتس در اشکای کوک رو پاک کرد
-به چشمات حسودی میکنم.. خیلی ناز و درشتن+ولی چشمای تو مهربونن.. درعین حال ترسناک
تهیونگ با تعجب منتظر ادامه حرف کوک موند
![](https://img.wattpad.com/cover/247789925-288-k323835.jpg)
ŞİMDİ OKUDUĞUN
ANGEL [VKOOK]
Hayran Kurguفرشته نگهبانی که عاشق انسان شد ... :) -من بزرگ ترین گناها رو میکنم که بیام پیشت دیول عزیز من :) *** +بابایی راستشو بگو.. من چجوری میتونم مامانو دوباره ببینم؟ -با مردنت :) ژانر : امپرگ.. رمنس.. انگست.. تخیلی تاپ: تهیو...