ɪᴛᴀᴇᴡᴏɴ

8.8K 1.7K 950
                                    

D's POV :

ɪᴛᴀᴇᴡᴏɴ

( متن چک نشده)

با شنیدن صدای زنگ تلفنش به آرومی چشم هاش رو باز کرد و با ذهنی خالی و گیج به اطرافش نگاه انداخت...

با دیدن عکس های روی دیوار اتاق بلاخره تونست بیاد بیاره کجاست پس به آرومی توی جاش نیم خیز شد و تلفنش که روی میز کنار تخت بود رو برداشت...

با دیدن اینکه صد در صد شارژ داره لبخند زد...

+ مطمئنا کار هوسوک هیونگه...

با خودش تکرار کرد و لب پایینش رو بین دندونش کشید و ایمیلی که براش اومده بود رو باز کرد...

با دیدن اسم دانشگاه اه کشید...

خوب میدونست متن ایمیل چی میتونه باشه اما مشغول به خوندنش شد...

اخطار!

این اخطار از طرف دانشگاه هنر [...] میباشد.
دانشجوی گرامی کیم تهیونگ از آنجایی که ما هیچ اعلانی از طرف بانک مبنی بر پرداخت شما نگرفته ایم
این آخرین اخطاریه از طرف دانشگاه برای پرداخت شهریه این ترم میباشد.

دانشجو هایی که تا تاریخ [...] اقدام به پرداخت شهریه خود نکنند بنابر نقض قوانین دانشگاه از کلاس ها حذف خواهند شد.

اگر شما شهریه را پرداخت کرید و این ایمیل بدست شما رسیده ما عذر خواهی میکنیم.

اگر شما سوال های دیگری در مورد نحوه پرداخت شهریه ها و یا نحوه پرداخت قسطی دارید لطفا با این شماره تماس بگیرید : [...]

دست های پسر میلرزیدند و دیدش بخاطر پرده اشکی که جلوی چشم هاش قرار گرفته بود کاملا تار شده بود...

بغضش رو به سختی قورت داد و فین فین کرد...

احساس می‌کرد توی یک قفس کوچیک گرفتار شده...

توی اون قفس هیچ جایی برای تکون خوردن نداشت!...

دوست داشت فرار کنه...

دوست داشت پرواز کنه اما حتی نمیتونست از جاش تکون بخوره...

هرچقدر بیشتر تلاش می‌کرد فقط بدنش بیشتر کبود میشد!...

+ تو حلش میکنی پسر... ما حلش میکنیم... ما قوی هستیم... از پسش بر میایم!

با خودش زمزمه کرد و اجازه نداد اشک هاش جاری بشن...

میدونست گریه کردن هیچ فایده ای نداره...

دانشگاه فقط 10 روز فرصت داده بود و اون باید توی ده روز مبلغ زیادی رو بدست می‌آورد...

حتی اگه لازم بود کل روز رو توی خیابون ها تراکت پخش می‌کرد اونکارو انجام می‌داد...

تهیونگ چیزی برای از دست دادن نداشت...

  𝐃é𝐣à 𝐯𝐮  | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora