7.روز عجیب!

1.6K 194 47
                                    


تو راه چون هر سه تاشون عین چی خوابشون میومد ترجیح دادن سکوت کنن و راهشون رو در سکوت و آرامش بگذرونن.

تهیونگ میدید به طرز عجیبی جین هم ساکت بود و در آرامش بدون هیچ عجله ای کنارش راه میرفت. این رفتارش دو حالت میتونست داشته باشه! یا تو فکر بود یا ناراحت بود!

ولی از چی؟ یا سر چی؟نکنه جداً سر اون حوله ناراحت بود؟ باید با نامجون هیونگ در این مورد صبحت میکرد.

به سمت چپش نگاه کرد.

تهیونگ میتونست شرط ببنده جیمین داره با چشمای باز چرت میزنه.
البته هر چند ثانیه هم چشماش بسته میشد و سرش هم کامل میفتاد پایین ؛ ولی بعد یکم خودشو جمع و جور میکرد و بعد با شیفتگی به ترک ها و سنگ های روی آسفالت نگاه میکرد تا مثلا خوابش نبره و ذهنش درگیر باشه ، در حالی که نمی تونست چیزی رو تجزیه تحلیل کنه.

انقدر گیج بود که تهیونگ هم با اینکه گیج میزد و هنوز کامل ویندوزش بالا نیومده بود مجبور شد یه دستشو بگیره تا پاش به همون تعداد کم سنگ های کوچولوی توی کوچه گیر نکنه و پخش زمین نشه و مهم تر از همه خودشو زخمی نکنه.
البته این کارا بی دلیل هم نبود. اولین دلیلش این بود که تهیونگ مسلما دوست نداشت سولمیت فرشتهِ نماش و شیطان طورش آسیب ببینه.

درسته چون گرگینه بودن زخماشون زود خوب میشدُ رَدی ازش نمی موند کمتر درد داشت چون بدنشون مقاوم تر و سازگار تر بود؛ ولی این موضوع برای اونا که هنوز ۱۸ سال کامل نشده بودن و گرگشون هم به اون حد قدرتی که باید برسن ، نرسیده بود ، صدق نمی کرد و یکم درد داشت و مسلماً دیر تر هم خوب میشد.(این برای همه ی دسته هاست)

دومیش هم این بود که همین شب قبلش نقشه کشیده بود که اگه سولومیتش و هیونگ جدیدش رو هم کراش پیدا کردنُ به هم برسونه ؛ خب تا اونجایی که میدونست ی نفر بیخودی تمام مدت چشمش فقط رو یه نفر دیگه نیست! و مسلما وقتی ی کسی که شناختی ازش نداشت ، کسی که تمام مدت روش زوم بود لمس میکرد ، اخماش توهم نمیرفت و مدام ب اون فرد چشم غره های ترسناکی نمیرفت.
هر چیزی تعریف های زیاد و متنوعی داره.نمی تونست این رو هم نوعی از تعریف کراش داشتن رو ینفر حساب کنه؟
نقشه های متنوعی داشت که با فکر بهشون لبخند شیطانی ای رو لباش مینشست‌.
حتی اگه لازم میدید حاضر میشد پا یا دست جیمین رو به طور غیر مستقیم یا مستقیم بشکونه ، که فقط یکمم شده بهم نزدیک بشن! (یکم خشنه😹)

خب درسته درد داشت ولی حداقل ی آلفای خوب گیر رفیقش میفتاد ، نه؟
حتی اگه جفت واقعیش نبود!
میتونست ارزشش رو داشته باشه!

همه این فکرا تا نصف راه اون کوچه بلند بالا تو سرش می پیچد.

سکوت و آرامش کوچه نتونست با پخش شدن صدای جیغ های بلند و آزار دهنده ای پایدار بمونه چون وقتی داشتن نزدیک به سر کوچه میشدن ارامششون رو بهم زد.

با شنیدن صدای جیغ ، جین قدم هاش رو تند تر کرد و چیزی زیر لب گفت که تهیونگ متوجه نشد.

تهیونگ که دید جین همینطوری تند تند داره جلو میره دست جیمینی رو که دیگه پشتش قرار گرفته بود رومحکم تر گرفت و قدم هاش رو به دنبال هیونگش سریع تر برداشت.

با هر قدم و نزدیک شدن به سر کوچه صدا ها واضح تر و بلند تر میشد.
تهیونگ با خودش فکر که اینا چقدر بی فرهنگن که به فکر کسایی که خوابن نیستند.
نگاهش رو جین بود که سر کوچه رسیده بودُ داشت رد میشد که یهو دختری که اومگا به نظر میومد دستش رو گرفت و پشتش قرار گرفت و با صدایی ک خنده و شیطنت ازش می بارید ، رو به جین گفت: تقصیر خودت بود!
تهیونگ و جیمینی که یکم هوشیار تر شده بود با کمی فاصله کنارشون موندن.
تهیونگ تا اومد حرفی بزنه صدای هوپی هیونگش رو شنید که از شدت عصبانیت جیغ جیغو و خشدار شده بود: کجاش تقصیر من بود؟اینکه خواب بودمُ تو ، توی لباسم و روی پتوم یخ با رنگ مصنوعی قرمز ریختی و باعث شدی سکته کنم؟ و با دادی که شبیه ی جیغ زنونه بود ادامه داد: تقصیر من بود؟

سکوت شد-

یهو از کنار تهیونگ صدای پِخ اومد که باعث شد یکم بپره.برگشتن و نگاه کردن به کنارش برابر بود با دیدن جیمینی که با تصور اون لحظه و قیافه سکته زده هیونگش خندش گرفته بودُ لبش و گاز گرفته بودُ صورتش سرخ شده بود تا صدای قهقه اش هوا نره.

صدای خفه جین بین خنده های ریز دختر پشتش اومد که سعی میکرد خودشو و خندش بخاطر کارای این خواهر بردار کنترل کنه ؛ همزمان سعی کرد صداش اخطار دهنده باشه : جیوو!

تهیونگ به هیونگش نگاه کرد که سعی میکرد با نفسای عمیق و پشت سر هم عصبانیتش نسبت به کار خواهرش رو آروم کنه.

--------------------------------------------

خب سلام...
شرمندم که به قولم عمل نکردم و انقدر طول کشید..
دیگه قول نمیدم که نمتونم عمل کنم^~^
فکر کنم از آخرین آپم ۲ ماهی میگذرع..
این طولانی ترین پارت لاولی تا اینجا بود. مهم نیس
امیدوارم خوشتون اومده باشه*-*
تو کامنتا بگین چطور بود که از حس بدم کم بشه:"( ووت هم دوس داشتین بدین~
اگه غلط املایی هم داشت بگین درستش کنم^~^
ممنون از همتون ک میخونینش و دوسش دارین*-*♡
مراقب سلامتیتون باشین و سالم بمونین*-*🍭💕

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 17, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

➪LOVELYWhere stories live. Discover now